۱۴۰۳ مهر ۲۸, شنبه

۲۷مهر ۱۳۷۱ سالروز درگذشت استاد بزرگ موسیقی ونوازنده چیره دست ویلن حبیب‌الله بدیعی، سولیست عاشقانه‌های رازآمیزدرنواخانه شعر وموسیقی وآفریننده نواهای موسیقی اصیل



۲۷مهر ۱۳۷۱  سالروز درگذشت استاد بزرگ موسیقی ونوازنده چیره دست ویلن  حبیب‌الله بدیعی،  سولیست عاشقانه‌های رازآمیزدرنواخانه شعر وموسیقی وآفریننده نواهای موسیقی اصیل 

برگی پرگهر

سفرنامه بلند و فراخ موسیقی ایران‌زمین در دفتر زمانه‌های خود، نامی را گرامی داشته است که توانست آلبومی از ۲۰۰آهنگ فریبا و دل‌نشین را به رف‌ها و رواق‌های تالار موسیقی ما تقدیم کند. در روزگاری که قحط موسیقی بود و دیوارهای فرهنگ مسلط و سنت‌ها و تابوهای دیرینه، بن‌بست نوآوری علم کرده بودند، او و نام‌هایی نه چندان انبوه، عمارتی را شکل و قوام دادند که کاشانه،

آشیان، مادر و مأمن استادان مرز پرگهر گشت.

استاد حبیب‌الله بدیعی که کلمات نامش نیز عشق و بداعت و نوآوری‌اش را صورت و جمال داده‌اند، در ۴فروردین ۱۳۱۲ در روست «ازانده» از توابع شهرستان سوادکوه متولد شد. در همان اوان کودکی، شغل پدر تغییر می‌کند و به ساری می‌روند. 

بر بالین یک رؤیا

در ساری گویی باید مرغ عشق، بر شانه و بالین حبیب بنشنید و از مزرعه رؤیاهای بازیگوش و قوام‌ناگرفته وی دانه‌های ظریف نوا و نغمه بچیند. پیش‌تر از این، برادر بزرگ حبیب، ویولنی تهیه کرده بود و گاه‌گاهی نزد یک نوازنده ارمنی موسیقی یاد می‌گرفت. ۲سالی به این منوال می‌گذرد و برادر بزرگ، با ساز بی‌مهری می‌کند و آن را به‌حال خود رها می‌سازد.

حبیب کوچک، گاه‌گاهی به دور از چشم برادر، مشتاقانه دستی به آرشه ویلن برده و نغمه‌های دل‌نشین کشف می‌کند. برادرش که شوق شورانگیز حبیب را می‌بیند و متوجه می‌شود بازی‌های کودکانه حبیب هم مثل بقیه نیست، ویولن را به او هدیه می‌کند. و این، پله‌ای شد که سال‌ها سال بعد، راهی عاشق آن را به آفاق جاودانه‌های نوا و صدا و کلمه برد. «تنها صداست که می‌ماند»...

حبیب همراه با یادگیری ویولن، سال ۱۳۲۶ در ۱۴سالگی به کلاس «لطف‌الله خان افخم» رفت. لطف‌الله خان هم خودش شاگرد استاد ابوالحسن صبا بود. وی ردیف صبا را به حبیب که مشتاقانه به راه جدید زندگی قدم نهاده بود، یاد می‌دهد. حالا تیک‌تاک روزان و شبان حبیب، راز و نیاز و سیر و سلوک او با معشوق متمنی پنجه‌های اوست. 

صید صبا

سال ۱۳۲۹ فقط پس از طی ۳سال آموزش، حبیب مقام سولیست ارکستر را کسب می‌کند. او که استعدادش کشف و ثبت شده بود، صید استاد صبا می‌شود. دنیاهای جدید، مدام به رویش دریچه و پنجره می‌گشایند. هم‌زمان با دوره‌های موسیقی، با تشویق و پشتیبانی مادر و پدرش از دانشکده علوم، لیسانس می‌گیرد.

خامه بی‌آرام جان و روحی سیری‌نایافته از نواهای موسیقی شرق، به‌موازات آموزش نزد ابوالحسن صبا، سراغ یک ویولنیست ارامنه قفقازی هم می‌رود تا موسیقی کلاسیک غرب را هم بیاموزد. حاصل این آموزش‌ها قدرت فوق‌العاده‌یی به حبیب دادند که دستگاه‌ها و گوشه‌های موسیقی را با تبحر تمام اجرا کند. 

در هاله فرهنگ‌سازان ایران

سال ۱۳۳۱ ارکستر کوچکی تشکیل می‌دهد که در زمره ارکسترهای رادیو می‌شود. در همین زمان بود که استاد داوود پیرنیا او را به برنامه گل‌های رادیو دعوت کرد. همان نواخانه شعر و صدا و موسیقی که طی مدت کوتاهی به یکی از پرطرفدارترین برنامه‌ها تبدیل شد. برنامهٔ گل‌ها از پیوند ۳قدرت فرهنگ و هنر ایران قوام گرفت: شعر کلاسیک فارسی، موسیقی نو، صداهای بدیع در آواز و ترانه و تصنیف. دیوان شعر کلاسیک فارسی از رودکی تا بهار و پروین در برنامه گل‌ها ورق می‌خورد. آواهای دل‌نشین ارکستر بزرگ و گاه تکنوازی‌های بدیع، پوسته زندگی رایج را ورق می‌زد و ضمیر و جان و روح انسانی را به اصالت نهاد و آفرینش خویش پیوند می‌داد. صداهایی از نای برنامهٔ گل‌ها چونان دایره‌های تو در توی امواج ساطع و منتشر می‌شد که هر کدام آمیخته‌یی از امتزاج نت و کلمه بودند. نتهایی که ضربان حواس پنجگانه آدمی را ارتعاش می‌دهند و کلمه‌هایی که تبیین فلسفه عشق و یگانگی در هستی آدمی‌اند و جامه و ردای شعر می‌پوشند.

حبیب‌الله بدیعی به چنین هاله‌ای از قدرت فرهنگ و هنر ایران پای نهاد. وی اولین نمونه‌های آهنگ‌سازی‌اش را با خوانندگان به‌نامی چون دلکش، مرضیه، هایده، بنان، حسین قوامی، گلپایگانی، محمودی خوانساری و ایرج اجرا کرد. برنامهٔ گل‌ها در انواع نام‌هایش، ظرف و نهاد رشد و تکثیر خلاقیت شاعران، خوانندگان و آهنگسازان و رهبران ارکستر بود. موسیقی ملی ایران نیز از همین «ارکستر گل‌ها» قوام و اعتلا می‌یافت.

سولیست «ارکستر گل‌ها»

حبیب‌الله بدیعی هم به «ارکستر گل‌ها» پیوست. در سال ۱۳۴۳ به شورای موسیقی رادیو رفت و از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۱ در معاونت رادیو تهران و ریاست ادارهٔ موسیقی فعالیت می‌کرد. در همین سال‌ها هم هنوز یکی از سولیست‌های ثابت ارکستر گل‌ها بود. سال ۱۳۵۱ دعوت به شورای موسیقی شد و تا ۱۳۵۸ عضو این شورا بود. شورایی که وارث موسیقی ملی ایران بود و آلبوم‌های تاریخ زیر و بم نغمه‌های ایران را در سینه و ساز و دفتر نت‌هایش داشت. در این شورا بزرگانی چون مرتضی حنانه، علی تجویدی و حسین‌علی ملاح، بدیعی را به رهبری ارکسترهای شماره ۲، ۴ و ۶ برگزیدند. در همین سال‌ها به موازات رهبری ۳ارکستر، بدیعی رهبر «ارکستر باربد» هم بود.

زندگی هنری حبیب‌الله بدیعی در کنار آفرینندگان فرهنگ موسیقی، مدام گلبرگی بر شکوفه‌های پیشینش می‌افزود. او تصمیم گرفت این شکوفایی ملی، مردمی و میهنی را به ملت‌های دیگر هم عرضه کند. از این‌رو یک تور هنری در آسیا و اروپا و آمریکا ترتیب داد. با هنرمندانی چون جهانگیر ملک(نوازنده تنبک)، فرهنگ شریف(نوازنده تار)، محمودی خوانساری(خواننده)، جمال وفایی(خواننده)، کورس سرهنگ‌زاده(خواننده) و مجید نجاحی(نوازنده سنتور) به افغانستان، بلژیک، آلمان، انگلستان و آمریکا رفت. 

کشف گوهر هنر

از سال‌هایی می‌گوییم که یک هنرمند توانسته بود جوهر عشق، لطف بی‌بدیل عواطف و دنیاهای نهان و آشکار رنج و سرور آدمی را از آرشه و زخمه و جعبه گل‌مانند ویولن پدیدار و ساطع کند. این گوهر، لطف و دنیاهای تبسم و آه آدمی را گاه در نوای «نی» کسایی می‌شنیدیم، گاه در «تار» شهناز، گاه در «پیانو» معروفی، گاه در «سنتور» پایور، و... و بامدادان و شامگاهانی در ویولن‌های صبا و همایون خرم و یاحقی و... و حبیب‌الله بدیعی. شاید این پیکره گوهر و لطف و دنیا را کمتر بتوان در موسیقی آواره گشته بعد از این نسل‌ها یافت... 

«تو از ماهور می‌آیی...

هم‌هنگام با زخمه‌هایت

زندگی در من شکل می‌بندد

به تکریم رؤیاهایم برمی‌خیزم

آنجا که موسیقی جهان

در آشیانه‌ٔ دست‌های تو آرمیده است.

ـ هنوز آسایش عشق

طینت شگفت انسان است.

ترانه‌هایت را بخوان

تا در آنها برایت زندگی کنم»... 

«زین کیمیای هستی»

به‌راستی که کشف سخنان اشک و لبخند رازآمیز آدمی، کنکاش و کنجکاوی در سفرنامه خاطرات و شعرها و زندگی عواطف انسان‌هاست. این کدام اکسیری‌ست که وقتی گوش بر نوای ویولن حبیب‌الله بدیعی می‌نهی، کیمیای سفرنامه رازآمیز خاطرات و عواطف انسان‌ها را در جان و هستی‌ات متجلی می‌کند؟ آنچه می‌شنوی نه شعر است، نه قصه، نه خاطره، نه واژه و نه صدای بلند نشاط و خفیه‌های اندوه؛ اما زخمه‌های نوایی‌ست که این همه را در خود دارد و مخاطب را نیز در آغوش مهر زمین و ماه آسمان خود می‌گیرد.

حبیب‌الله بدیعی با چوب و سیم و پوست ویولن، توانست پوسته زندگی را کنار زند و به جهان سیماب‌گون درون انسان‌ها برود. کمتر اثری از او هست که با اقبال گسترده روبه‌رو نشود. او از میان بسیار آثاری که نوشت و نواخت، مجبور شد روی چند اثر خود انگشت بگذارد که بدل به خاطره مخاطبانش گشت: «کعبه دل‌ها، فریاد از این دل، افسانه عشق، دل بی‌گناه، الاهی بمونی، افسانه زندگی، جاودانه، رفته بودم، شعله سرکش، در آتشم، مهربان شو، سنگ صبور، زندگی من».

تطاول باغ و رواق گل‌ها

«ارکستر گل‌ها» بیشترین مخاطبان ایرانی را یافته بود و موسیقی این مملکت داشت عرصه‌های نو را تجربه می‌کرد، چهره‌ها و نام‌های تازه می‌پرورد و ارثیه‌های عاشقی‌اش را می‌گسترد که دستان تطاول نوکیشان عتیقی ضدهنر، باغ‌ها و رواق‌های رنگارنگ نواها و نغمه‌هایش را به خزان آدمیزادی کشاندند و داس‌های جهالت به قلع و قمع یاس‌های ارکستر ملی ایران دست زدند...

با فروپاشی «ارکستر گل‌ها» و انزوای آن نسل خلاق، آفرینشگر، زیبایی‌ساز و نوا‌پرور موسیقی ما هم هم‌چون آزادی‌خواهان عرصه سیاست و اجتماع، آواره و زیر مهمیز و جفا و تیغ سانسور و انهدام رفت. حبیب‌الله بدیعی هم یکی از این شکیبایان فراق یار و معشوق بود. از آن پس هنرمندان عرصه موسیقی به اجراهای خصوصی روی آوردند. بدیعی هم چند اجرای خصوصی با خوانندگان نامی ایران ضبط کرد که در خفا دست به دست می‌شد. 

«در این گستره ناپاک»

باقی عمر، حکایت «ترانه‌های میهن تلخ» بود و آوار تیک‌تاک‌های فراق و انتظار طولانیِ وصال...

«تو کجایی؟

در گستره‌ٔ بی‌مرز این جهان

تو کجایی؟

در دورترین جای جهان

ایستاده‌ام کنار تو.

تو کجایی؟

در گستره‌ٔ ناپاک این جهان

تو کجایی؟»

(احمد شاملو، ترانه‌های کوچک غربت)

ساقی عمر هم بنای برچیدن سبوهای چیده بر رواق‌های زمان را پیشه کرد. اما حبیب‌الله بدیعی هنوز باید از ساقی زمانه، سبوها می‌گرفت و از لبانش بوسه‌های نواها می‌چید. 

با نکیسا و باربد

اگر چه دیو بازآمده از غارهای عتیق زمان، تنوره‌های هنرکُشی سرمی‌داد و فتواهای تحریم موسیقی مهر می‌کرد، اما از آنجا که «ارثیه‌های عاشقی / سارق رهزن نداره»، کاروان موسیقی اصیل و کلاسیک ما هم با وجود نعره‌های نوکیشان متشرع و با تمام فقر و بی‌نوایی و بی‌مهری، در محفل‌ها و ضیافت‌های خانوادگی و خصوصی هم شده، نواچنگ نکیسا و ۳۰حالت باربد را زنده نگه‌می‌داشتند و آثارشان را بازآفرینی می‌کردند.

آرشه‌های ماندگار عاشقانه‌های رازآمیز

در همین جنب و جوش‌های نوپا بود که ناگهان در ۲۷مهر ۱۳۷۱ نواها، آرشه‌ها و ارتعاش‌های ویولن بدیعی به سوگ خالق و آفرینشگر ۵۹ساله‌شان نشستند.

«بزن نی‌زن! بزن در پرده‌ٔ نی!

برآر از زیر و از بالای نی، هی!»

بزرگان و یادگارهای بازمانده از «ارکستر گل‌ها» و گروه‌های «عارف» و «شیدا» به‌همراه صدها آشنا و هم‌سفران موسیقی ایران، آرشه‌های ماندگار استاد حبیب‌الله بدیعی را گرامی داشتند. اینان یادواره نامی را به‌جای آوردند که شاید دیگر مادر روزگار، چنین فرزندی به هستی عاشقانه‌های رازآمیز موسیقایی ما هدیه نکند...


🌴براندازیم  #تيك_تاك_سرنگوني    #قیام_تنها_جوابه  

🍏# مجاهدین_خلق ایران #ایران  #  کانونهای شورشی

🌳# MaryamRajavi  # IranRegimeChange   

🌻 پیوند این بلاک  با  توئیتر BaharIran@ 7سخن رو‍