بگذار تا بگريند چون إبر در بهاران
كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران
روزهاى پر اضطراب و نفس گير وداع با مردى از تبار زنان و مردانى كه عهد كردند ريشه ظلم ونا برابرى را از سرزمينشان بخشكانند . و آزادى و برابرى و عدالت اجتماعى را حاكم كنند, به سختی و با دغدغه میگذشت .همين دو ماه پيش بود كه , آندو را قبراق وسرشار از اميد به پيروزى ديدم . مثل هميشه مهربان و صميمى ,كافى بود فقط سلام ميكردى آغوش پر مهرش را مي گشود و كلام هميشگى قربانت برم را نثارت ميكرد .
هر كه دلارام ديد از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر كه در اين دام رفت
يكماه پيش بعد ازاكسيونى كه داشتيم براى ديدارش به خانه پر مهرش كه گنجايش اين همه صفا و مهر آندو و آيدا را نداشت رفتم . وقتى وارد سالن شدم , شهرام يكى از بچه ها را ديدم كه حيران به من نگاه ميكنه . پرسيدم : چى شده? تعريف كرد كه آندو در حين صحبت كردن دو بار چيزى شبيه شوك بهش دست داده بلافاصله به اورژانس زنگ زده سريع رسيدند. بعد از معاينه گفتند : ميتونه خونه بمونه يا اينكه ببريمش بيمارستان . كه آندو خواست بره بيمارستان از اطاق بيرون آوردنش در حين رفتن دستش را گرفتم و بوسيدمش. فرداى همان روز مرخصش مي كنند زنگ زدم احوالش را بپرسم گفت : مصيب من خوبم و هنوز خيلى كار داريم خوشحال شدم دو روز بعد دوباره زنگ زدم آيدا جواب داد : گفت آندو حالش دوباره بد شده و بيمارستانه چند روز بعد پزشكان گفتند كه متاسفانه سرطان به تمام بدنش سرايت كرده. به ديدارش رفتم با روحيه بسيار بالا ميگفت خوبم ناراحت نباشيد من كه جانم عزيزتر از بچه ها در ليبرتى وآلبانى نيست .
آه كه اين مرد بزرگ چقدر بچه ها را دوست داشت ,بهمين خاطر ميگفت بمن بگيد آندرانيك اشرفى . وقتی از اشرفیان حرف میزد عشق در چشمانش موج میزد. او صادقانه به آنها عشق میورزید . در زلال کلماتش دریایی از مهربانی موج میزد . احساس میکردی از پاره های تنش صحبت میکند. با همین عشق بود که از آنها دفاع میکرد و در هر جمعی خارج از اینکه چه کسانی در آن جمع هستند از آرمان مجاهدین جانبداری میکرد . به راستی که چنین مردانی گوهرهای کم یاب دهر بودند . آندو ساده و بی آلایش بود ،صادق و بی ریا بود، عشقی که به مجاهدین در قلبش موج میزد در زبانش جاری بود و در چشمانش میدرخشید .دقیقا به خاطر همین صفات ولای انسانی بود که بقول حافظ به نقطهای رسیده بود که هزار سروری به آن نرسد .
روزها به سرعت و به گونه ئى غم انگيز ميگذشت و آندو اشرفى هر روز قوايش تحليل ميرفت سه روز پيش صبح زود براى ديدارش به بيمارستان رفتم آندو خواب بود پزشكان قطع اميد كرده بودند آيدا گفت نزديك شو چيزى در گوشش بگو ميشنود دست و سرش را بوسيدم در گوشش گفتم آندو جان بيمارتم, كلامى كه هميشه وقت ديدار به آندو ميگفتم ميخنديد و ميگفت من بيمارتم. واقعأ آندو اشرفى اين هنرمند متعهد و مردمى قصد داشت كه خواهران و برادرانش را تنها بذاره؟ با آنهمه عشق میخواست مجاهدین را تنها بگذاره؟
باورش برايم سخت بود. دلهره و اضطراب امانم را بريده بود . آخه اين يار شريف اشرفيان تنها متعلق بخود نبود,به خلقى در زنجير تعلق داشت كه آرزوى آزادى دارند تا كه او با پنجه هاى سحر آميزش در ميدان آزادى سرود پيروزى را بنوازد . برادرانم در رزمگاه ليبرتى براى سلامتى آندو به درگاه حق دعا كردند فيلم نيايش مجاهدان اشرفى را به آندواشرفى در همان بستر بيمارى نشان دادیم , چشم گشود لبخندى بر لب اشگ از گونه هايش جارى شد . دستش را به علامت بؤسه بر لب گذاشت و لحظه ئى كه تصوير برادر مجاهد محمد را نشان ميداد بؤسه آش را نثار او كرد . بعد به خوابى عميق فرو رفت . تا ساعت ده شب در بيمارستان بودم صبح زود سرى به إنترنت زدم تا اخباررا چك كنم . غوغائى بود , تمامى صفحات اينترنت از وداع مردى بزرگ خبر ميدادند.هنرمندى متعهد كه بيش از بيست سال انتخابى بزرگ و آگاهانه را بر گزيد و با دلير ترين فرزندان خلق هم عهد و هم پيمان شد .
حس كردم تمام ديوارهاى خانه بر سرم خراب شده اشگ مجالم نميداد بلافاصله از خانه بيرون زدم بسمت مكانى كه ديگر آغوش گرم آندو انتظارم را نميكشيد به سرعت باد به سمت يادگار آندو آيدا مهربان شتافتم محشر كبرى بود هموطنان ارامنه از طلوع صبح زن و مرد پير و جوان دسته دسته اشگ ريزان براى سر سلامتى آيدا اين خانه پر مهر
را پر و خالى ميكردند.همه انگار که عزیز ترینشان را از دست دادهاند.سوگوار و غمگین و عزادار .فضای غم انگیز فقدان آندو اه از نهادم بر آورد. اهالى موسيقى هم به همين شكل از نامى ترين تا جوانترين همه در وصف آندو ميگفتند امروز دومين روزيست كه بدون آندو اين هنرمند مردمى روزگار سپرى ميكنيم . آندو جان برسان سلام ما را به شهداى دلاور مقاومت سرفراز. بدون شك زندگی ،هنرو مباره تو بعنوان برگ زرينى در حافظه تاریخی مردم ما باقی خواهد ماند . اين خلق نام بزرگ تو را در هر سرود ميهنى اش آواز ميدهد.
بدرود ای عاشق مرد آزاده میهن دوست بدرود. بعد از تو شهر ما غم انگیز و سوگوار باقی خواهد ماند .
مصیب جلالی
عضو اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سر نگونی
بيست وچهارم فوريه٢٠١٥
كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران
روزهاى پر اضطراب و نفس گير وداع با مردى از تبار زنان و مردانى كه عهد كردند ريشه ظلم ونا برابرى را از سرزمينشان بخشكانند . و آزادى و برابرى و عدالت اجتماعى را حاكم كنند, به سختی و با دغدغه میگذشت .همين دو ماه پيش بود كه , آندو را قبراق وسرشار از اميد به پيروزى ديدم . مثل هميشه مهربان و صميمى ,كافى بود فقط سلام ميكردى آغوش پر مهرش را مي گشود و كلام هميشگى قربانت برم را نثارت ميكرد .
هر كه دلارام ديد از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر كه در اين دام رفت
يكماه پيش بعد ازاكسيونى كه داشتيم براى ديدارش به خانه پر مهرش كه گنجايش اين همه صفا و مهر آندو و آيدا را نداشت رفتم . وقتى وارد سالن شدم , شهرام يكى از بچه ها را ديدم كه حيران به من نگاه ميكنه . پرسيدم : چى شده? تعريف كرد كه آندو در حين صحبت كردن دو بار چيزى شبيه شوك بهش دست داده بلافاصله به اورژانس زنگ زده سريع رسيدند. بعد از معاينه گفتند : ميتونه خونه بمونه يا اينكه ببريمش بيمارستان . كه آندو خواست بره بيمارستان از اطاق بيرون آوردنش در حين رفتن دستش را گرفتم و بوسيدمش. فرداى همان روز مرخصش مي كنند زنگ زدم احوالش را بپرسم گفت : مصيب من خوبم و هنوز خيلى كار داريم خوشحال شدم دو روز بعد دوباره زنگ زدم آيدا جواب داد : گفت آندو حالش دوباره بد شده و بيمارستانه چند روز بعد پزشكان گفتند كه متاسفانه سرطان به تمام بدنش سرايت كرده. به ديدارش رفتم با روحيه بسيار بالا ميگفت خوبم ناراحت نباشيد من كه جانم عزيزتر از بچه ها در ليبرتى وآلبانى نيست .
آه كه اين مرد بزرگ چقدر بچه ها را دوست داشت ,بهمين خاطر ميگفت بمن بگيد آندرانيك اشرفى . وقتی از اشرفیان حرف میزد عشق در چشمانش موج میزد. او صادقانه به آنها عشق میورزید . در زلال کلماتش دریایی از مهربانی موج میزد . احساس میکردی از پاره های تنش صحبت میکند. با همین عشق بود که از آنها دفاع میکرد و در هر جمعی خارج از اینکه چه کسانی در آن جمع هستند از آرمان مجاهدین جانبداری میکرد . به راستی که چنین مردانی گوهرهای کم یاب دهر بودند . آندو ساده و بی آلایش بود ،صادق و بی ریا بود، عشقی که به مجاهدین در قلبش موج میزد در زبانش جاری بود و در چشمانش میدرخشید .دقیقا به خاطر همین صفات ولای انسانی بود که بقول حافظ به نقطهای رسیده بود که هزار سروری به آن نرسد .
روزها به سرعت و به گونه ئى غم انگيز ميگذشت و آندو اشرفى هر روز قوايش تحليل ميرفت سه روز پيش صبح زود براى ديدارش به بيمارستان رفتم آندو خواب بود پزشكان قطع اميد كرده بودند آيدا گفت نزديك شو چيزى در گوشش بگو ميشنود دست و سرش را بوسيدم در گوشش گفتم آندو جان بيمارتم, كلامى كه هميشه وقت ديدار به آندو ميگفتم ميخنديد و ميگفت من بيمارتم. واقعأ آندو اشرفى اين هنرمند متعهد و مردمى قصد داشت كه خواهران و برادرانش را تنها بذاره؟ با آنهمه عشق میخواست مجاهدین را تنها بگذاره؟
باورش برايم سخت بود. دلهره و اضطراب امانم را بريده بود . آخه اين يار شريف اشرفيان تنها متعلق بخود نبود,به خلقى در زنجير تعلق داشت كه آرزوى آزادى دارند تا كه او با پنجه هاى سحر آميزش در ميدان آزادى سرود پيروزى را بنوازد . برادرانم در رزمگاه ليبرتى براى سلامتى آندو به درگاه حق دعا كردند فيلم نيايش مجاهدان اشرفى را به آندواشرفى در همان بستر بيمارى نشان دادیم , چشم گشود لبخندى بر لب اشگ از گونه هايش جارى شد . دستش را به علامت بؤسه بر لب گذاشت و لحظه ئى كه تصوير برادر مجاهد محمد را نشان ميداد بؤسه آش را نثار او كرد . بعد به خوابى عميق فرو رفت . تا ساعت ده شب در بيمارستان بودم صبح زود سرى به إنترنت زدم تا اخباررا چك كنم . غوغائى بود , تمامى صفحات اينترنت از وداع مردى بزرگ خبر ميدادند.هنرمندى متعهد كه بيش از بيست سال انتخابى بزرگ و آگاهانه را بر گزيد و با دلير ترين فرزندان خلق هم عهد و هم پيمان شد .
حس كردم تمام ديوارهاى خانه بر سرم خراب شده اشگ مجالم نميداد بلافاصله از خانه بيرون زدم بسمت مكانى كه ديگر آغوش گرم آندو انتظارم را نميكشيد به سرعت باد به سمت يادگار آندو آيدا مهربان شتافتم محشر كبرى بود هموطنان ارامنه از طلوع صبح زن و مرد پير و جوان دسته دسته اشگ ريزان براى سر سلامتى آيدا اين خانه پر مهر
را پر و خالى ميكردند.همه انگار که عزیز ترینشان را از دست دادهاند.سوگوار و غمگین و عزادار .فضای غم انگیز فقدان آندو اه از نهادم بر آورد. اهالى موسيقى هم به همين شكل از نامى ترين تا جوانترين همه در وصف آندو ميگفتند امروز دومين روزيست كه بدون آندو اين هنرمند مردمى روزگار سپرى ميكنيم . آندو جان برسان سلام ما را به شهداى دلاور مقاومت سرفراز. بدون شك زندگی ،هنرو مباره تو بعنوان برگ زرينى در حافظه تاریخی مردم ما باقی خواهد ماند . اين خلق نام بزرگ تو را در هر سرود ميهنى اش آواز ميدهد.
بدرود ای عاشق مرد آزاده میهن دوست بدرود. بعد از تو شهر ما غم انگیز و سوگوار باقی خواهد ماند .
مصیب جلالی
عضو اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سر نگونی
بيست وچهارم فوريه٢٠١٥