۱۳۹۳ بهمن ۱۶, پنجشنبه

قيچي دو لبه :كوبيدن« سر» و« نجات بدنه» (چهارم) مصطفي نادري


مشخصا درمورد نامه سرگشادة مصداقي اولين چيزي كه ذهنم را گرفت همنوايي و هماهنگي آن با حمله موشكي به ليبرتي و مخصوصا حمله حساب شده به «سر» و «بدنه » مقاومت بود كه البته از اول جنگ آمريكا در عراق، انجمن نجات وزرات برايش اعلاميه در منطقه پخش ميكرد و خامنه اي هم  تيمهاي ويژه به عراق فرستاده بود . او ايستادگي و پايداري مجاهدين برسر حقوقشان دراشرف و ليبرتي را مثل همه توابها و بازجوها به عنوان يك كار بيهوده مي كوبد و حرفش اين است كه مجاهدين در آنجا فريب برادر مسعود را خورده اند و به خود برادر هم با رويكرد و لحني كه فقط از يك بازجو و توابي كه همدست قاتل است برمي آيد، مي نويسد: «چرا شما و مريم … نمانديد تا چنانچه لازم شد ” تا آخرين نفر” كشته شويد-صفحه185» و«چه ايرادي داشت همچون ”حسين” در كربلا ”سرور شهيدان” ميشديد؟ يا در صورت دستگيري احتمالي مقاومتي حماسي در زير شكنجه و ... نشان ميداديد-صفحه186»
ازلحاظ هماهنگي زماني هم قابل توجه است كه حمله موشكي در 21بهمن 91 تشكيلات مجاهدين در ليبرتي را هدف گرفت و لجن نامه مصداقي هم «باعجله» براي 19بهمن 91 آماده شليك شده بود. مصداقي تلاش كرده اين همزماني را لا پوشاني كند. او مي نويسد:  « نامه‌‌ي طولاني‌اي را که در ادامه مي‌‌آيد با عجله و در مدت هشت روز نوشتم و چهار روز به ويراستاري و تدوين آن گذشت. قصد داشتم روز ۱۹ بهمن سال گذشته منتشر کنم که به خاطر پيگيري بيماري‌ام، خوشبختانه انتشار آن دو روز به تعويق افتاد و حمله‌ي بي‌رحمانه‌ي تروريستي عوامل رژيم به «ليبرتي» و کشتار مجاهدين بي‌دفاع باعث شد که از انتشار آن موقتاً صرف‌نظر کرده و دست‌نگهدارم.[چون خيلي بي ريخت بود] در توصيف خط مشي خودم بايستي بگويم من منتقد جدي مجاهدين هستم و دشمن آشتي‌ناپذير رژيم. جنبه‌ي انتقادي کارم نبايستي سايه‌اي بر وجه مبارزاتي فعاليت‌هايم عليه رژيم غدار حاکم بر کشورمان بياندازد و جنايات آن‌ها را تحت الشعاع خود قرار دهد. به همين دليل در بحبوحه‌ي حمله‌ موشکي جنايتکارانه به «ليبرتي»، مطلبي در چرايي حمله‌ي رژيم و محکوميت آن نوشتم. در آن‌جا از طرح انتقاداتم نسبت به سياست پافشاري بر ماندن در عراق خودداري کردم. چون در آن لحظه محکوميت جنايت رژيم برايم مهم بود».
با اين توضيحات و ازطريق بازي با كلمات و خوشبختي و بدبختي بيماري ، مصداقي مي خواهد يك واقعيت سياسي را بپوشاند. اين سياست كه به موازات حملات وحشيانه به مجاهدين چه در اشرف و چه درليبرتي عمل كرده و كاملا درخدمت سركوب و كشتار آنها بوده، به موازات حملات ( كمي قبل و بخصوص بعد از حملات ) مشروعيت پايداري مجاهدين برسر حقوقشان در اشرف و « زندان ليبرتي » را -كه چيزي نيست جز مقاومت يك جنبش براي ابتدايي ترين حقوق شناخته شده انساني و بين المللي و حفظ موجوديت او -  با رذيلانه ترين كلمات به باد حمله مي گيرد و اصرار هم دارد كه حمله كننده مخالف رژيم است تا حملاتش  در تضعيف و انهدام  مقاومتِ متشكل و سازمانيافتة مجاهدين  بيشتر تأثير بگذارد. زيرا مارك عدم مشروعيت يا بيهودگي و فساد عليه مجاهدين از زبان رژيم را كسي قبول نمي كند.
دراين ايام به مواضع كوبلر نگاه كنيد.  او و هم چنين زنش بلافاصله بعد از حمله موشكي و درحاليكه مسأله مبرم امنيتي در اين زندان موشك خورده با 8شهيد و صد مجروح جديد و صدها مجروح ديگر را به فراموشي سپرده بودند، شروع به «انتقاد» و «طرح مشكل»ي به نام ساختار تشكيلات مجاهدين كردند. آنها درحاليكه مجاهد شهيد حميد ربيع را براي نجات جانش به المان نبردند، مدعي هستند كه هيچ دشمني با مجاهدين ندارند و اين حرفها را صرفا براي نجات جان مجاهدين مطرح مي كنند. آيا كوبلر و عيال مربوطه راست مي‌گويند؟ هزاران پارلمانتر و شخصيت انساندوست بين المللي  مي گويند او دروغ مي گويد. عملكرد او و خط مشي او در جهت كمك به رژيم و مالكي براي زندانسازي و انهدام تشكيلات سازمان مجاهدين درعراق است . دروغهاي او و حمله موشكي لبه هاي قيچ واحدي هستند كه دراين شرايط مشخص به كار افتاده اند. كوبلر دروغ  مي گويد كه به عنوان يك شهروند اروپايي دلش براي حقوق بشر اعضاي مجاهدين سوخته است. به همين انداز و جدي تر از اين، من مي گويم كه ايرج مصداقي هم دروغ مي گويد. او  منتقد مجاهدين نيست، اين صرفا سرپوش وفريب است. او  و لجن نامه او بخشي و حلقه يي از  پروژة انهدام تشكيلات مجاهدين است كه از يك سو با شليك موشك و كين توزيهاي صادق محمد كاظم (دژخيم عراقي) و ازسوي ديگر با كينه كشي 320صفحه يي در لجن نامه مصداقي رو برو هستند.