۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

نادر نادري از مأموران شبكه اطلاعاتي رژيم در اروپا

نادر نادري از مأموران شبكه اطلاعاتي رژيم در اروپا 

 نادر نادري در مرداد ماه سال 83 در تيف به شبكه وزارت اطلاعات وصل شد و در ارتباط با مزدوران بهزاد عليشاهي و جواد فيروزمند، يكي از هستههاي اوليه وزارت بدنام را به همراه محمد رزاقي، محمد كرمي، مجيد روحي و حسن پيرانسر در آنجا تشكيل داد.
وزارت اطلاعات براي تسهيل ارتباطات آنها يک دستگاه  تلفن موبايل دراختيارشان گذاشته و آنها از اين طريق، اخبار و اطلاعات تيف را روزانه به اطلاعات گزارش ميكردند.
وي حتي در تيف  هم مورد تنفر خيلي ها بود و وي را«نادر پاسدار» يا«نادر اطلاعاتي» مي گفتند.
نادر نادري در تيف، از طريق مزدور جواد فيروزمند به حاجي(در سفارت رژيم) پيغام داد، در صورتي كه به من كمك كنيد تا به خارج بروم قول همكاري مي دهم و عليه مجاهدين فعاليت خواهم كرد.
پس از تعطيلي تيف، گشتاپوي آخوندي، مأموران خود را در مقري در شهر اربيل عراق، جنب کنسولگري رژيم اسکان داد تا آنها را متشکل نمايد. اين محل پاتوق عوامل رژيم براي جذب ساير نفرات تيف بود.
نادري به همراه برخي ديگر از مزدوران از جمله محمد کرمي، محمد رزاقي(محمد رذل)، مجيد روحي و… صحنه گردان پاتوق وزارت شدند.
توجيه، به روز كردن و فرستادن نفرات جديدالاستخدام به ايران يا كشورهاي اروپايي توسط مأموران وزارت اطلاعات از جمله امامي واسماعيلي انجام مي شد.
نادر نادري، محمد رذل و… نفرات را تشويق به همكاري با رژيم كرده و از آنها ميخواستند تا با مراجعه به سفارتخانه و كنسولگريهاي رژيم در كردستان عراق يا بغداد از كمك هاي رژيم و عواملش برخوردار شوند.
در اوايل فروردين87 وزارت اطلاعات نادر پاسدار، محمد كرمي، محمد رزاقي و مجيد روحي را بطور مخفيانه و با يك ماشين مشكي وابسته به خانه فرهنگ رژيم در اربيل، به تهران برد.
آنها پس از آموزشها و توجيهات ضروري با هزينه و امكانات گشتاپوي آخوندي، براي اجراي مأموريتهاي جديد عليه مجاهدين و مقاومت ايران و پناهندگان سياسي به فرانسه اعزام شدند.
نادر نادري از آن پس تا كنون يكي از لمپن پاسدارهاي صحنه گردان نمايشات و پروژههاي مختلف وزارت عليه مجاهدين درفرانسه و به خصوص در استان والدواز مي باشد.
وي هم چنين يكي از عناصر دستگاه جاسوسي و جمع آوري اطلاعات در پوشش فعاليتهاي فرهنگي براي مافياي اطلاعات فاشيسم مذهبي است.
از ديگر مأموريتهاي نادر پاسدار، نامه نگاري به مالكي براي توجيه و مشروع كردن جنايت عليه اشرفيها، مراجعه به نمايندگيهاي ارگانهاي بين المللي، اراجيف نويسي در سايتهاي وزارت، شركت در جلسات مزدوران، مصاحبه با سربي و …  مي باشد.
 
نادر نادري در جمع مزدوران هم پالگي خود
 مسعود خدابنده- كريم حقي- حامد صرافپور-  محمد بازيارپور

برخي  از اقدامات مذبوحانه
در آستانه گردهمايي پرشكوه و عظيم مقاومت براي تغيير رژيم آخوندي كه در 6تيرامسال(سال1393) در سالن عظيم ويلپنت پاريس، گشتاپوي آخوندي چند مأمور و پادوي خود در كل اروپا به پاريس روانه كرد تا چند نمايش خياباني، و خانگي برگزار كنند.
علاوه بر نادر پاسدار، مأمورين و سياهي لشكرهاي وزارت هم چون حميرا محمدنژاد، زهرا معيني، رابعه شاهرخي، محمد كرمي، سبحاني “چاقوكش فياپ”، محمد رذل، قربانعلي حسين نژاد،  بتول سلطاني، بتول ابراهيمي، علي جهاني، مهدي سجودي، ادوارد ترمادو، مهدي نيكبخت و … در اين نمايش شركت داشتند.
رژيم جست و خيزهاي مزدورانش را درشبكه هاي تلويزيوني خود منعكس كرد، از جمله تلويزيون جام جم، شبكه خبر، كانال يك و….
بدنبال آن سايتهاي زنجيرهيي وزارت از جمله اينترلينك، نجات، موسسه راهبردي ديدهبان ِرژيم … ولگردي خياباني اين اراذل و اوباش را درج كردند.
از آنجا كه آخوندها شكست سختي در ممانعت از برگزاري گردهمايي عظيم مقاومت را متحمل شده بودند، روز قبل از اجتماع بزرگ مقاومت(5تير93)، جام جم رژيم گفت:
«جداشدگان از [مجاهدين] در ميدان سن ميشل پاريس تجمع كردند تا از اين طريق … از مسئولان اروپا به‌ويژه فرانسه بخواهند تا سركردگان اين گروهك را از شهر اورسوراز در 40كيلومتري شمال غرب پاريس اخراج كنند».
 

تشبثات مايوسانه گشتاپوي ملايان عليه  ويلپنت پاريس - خرداد91
آخوندها كه از فعاليتهاي سياسي و بين المللي مقاومت و همبستگي ملي ايرانيان در گردهماييهاي سالانه مقاومت به خود ميلرزند مذبوحانه تلاش ميكنند با اعزام مأموران و شكنجه گران اطلاعات آخوندي به پاريس، و با به كار گرفتن مهره هاي مستعمل و مزدوران پيشاني سياه خود و گردآوردن آنها در فرانسه بر ابعاد شكست هاي فضاحت بار در مقابله با مقاومت ايران سرپوش بگذارند.
در همين راستا در آستانه گردهمايي بزرگ 3 تير91 ايرانيان در ويلپنت پاريس، اطلاعات آخوندي از چند ماه پيش در صدد برآمد دست به تدابير و اقداماتي بزند كه تأثيرات آنرا به خيال خودش كم كند.
به همين منظور وزارت اطلاعات تعدادي از مستخدمين خود از جمله نادر نادري، محمد حسين سبحاني، مهدي خوشحال، ادهم طيبي، علي اكبر راستگو، همايون كهزادي، محمود سپاهي، غفور فتاحيان، سعيد ناصري، عليرضا نصرالهي، حامد صراف پور، حسن پيرانسر، جعفر ابراهيمي، محمد رزاقي و محمد كرمي را با مبالغ قابل توجهي كوك كرد تا در خيابانهاي پاريس دم بجنبانند.

نادر نادري نادر پاسدار و محمد كرمي محمد رذل
يك جفت لمپن در تظاهرات خياباني!

نامه نگاري و مراجعه به ارگانهاي بين المللي
يكي از وظايف مشخص شده مأموران وزارت اطلاعات در خارج كشور مراجعه و نامه نگاري به ارگانهاي بين المللي به منظور شيطانسازي از مجاهدين و مقاومت ايران، مشروع كردن جنايت دولت نوري مالكي و زمينهسازي براي كشتار بيشتر مجاهدان اشرفي بود.
در همين رابطه پاسدار نادر نادري به همراه همتيمي هاي اطلاعاتي خود از جمله حميد سياه منصوري، حسن پيرانسر و منصور نظري … در ولگرديهاي خود در پاريس با مراجعه به اين ارگانها به دروغپردازي مي پرداختند.
از ديگر مأموريتهاي رذيلانة شبكه گشتاپوي آخوندي جعل كردن سند و شاهدسازي براي زمينه سازي، مشروع كردن در كشتار و قتل عام اشرفيها ميباشد. مراجعه به سفارت عراق در پاريس و ارسال نامه به پسرخواندة ولي فقيه ارتجاع در عراق در همين راستا است.:

«آقاي نوري المالکي نخست وزير محترم عراق
با تقديم احترام … خوشبختانه امروز از طريق رسانه هاي خبري مطلع شديم که هيئتي از دولت محترم عراق به رياست آقاي موفق الربيعي به پادگان اشرف در عراق مراجعه نموده ورسمأ خواهان بسته شدن اسارتگاه اشرف شدند ما از اين اقدام قانوني و بشر دوستانه قدرداني و حمايت نموده و اميدواريم که اين نوع اقدامات قانوني ادامه بابند...ما جداشدگان اين فرقه نيز از شخص شما و هيئت محترم عراقي سپاس گزاريم. با کمال احترام امضاء کنندگان ذيل:
1- محمد رزاقي 2- حسن پيرانسر 3- حميد سياه منصوري 4- محمد بازيار پور 5- نادر نادري 6- منصور نظري 7- حامد صرافپور-9دي1387
 

قسمتي افشاگريهاي علي پاك
در رابطه با فعاليتها و ارتباطات عوامل اطلاعات در اروپا، علي پاك، كه خود نيز مدتي را بين خائنين بوده ولي بعد از اطلاع از رابطه هاي آنها با رژيم و مأموريت هاي آنها عليه مجاهدين و مقاومت ايران، تصميم به جدايي از آنها گرفته و اقدام به افشاگري نمود، در بخشي از يك گزارش روشنگر به دبيركل عفو بين الملل در26فروردين88 نوشته است: لينك به افشاگري علي پاك
1. فعاليت هاي وزارت اطلاعات و عوامل وابسته به آن درتيف: از بدو ورود به تيف نقش رژيم و افراد وابسته به آن برايم كاملا محسوس و مشخص بود. افرادي كه در تيف به خدمت رژيم در آمده بودند، خطوط وزارت اطلاعات را از طريق ملاقات حضوري و يا تماس تلفني دريافت كرده و به اجرا مي گذاشتند. كساني مانند نادر نادري، محمد رزاقي، محمد كرمي، مجيد روحي، جمشيد چارلنگ، حسن پيرانسر، حامد صرافپور، حميد سياه منصوري و … شبكه اصلي وزارت اطلاعات در تيف را تشكيل ميدادند.…
5. شبكه وزارت اطلاعات دركشورهاياروپائي: با ارتباطات نزديكي كه با علي قشقاوي داشتم بتدريج متوجه شدم تشكيلاتي از «جداشده ها» در كشورهاي مختلف بخصوص فرانسه، آلمان، هلند وجود دارد كه كار اصلي آنها ضديت با مجاهدين و شوراي ملي مقاومت است. در هر كشور يك يا چند سرشبكه وجود دارد كه به علي، نفر وزارت اطلاعات در سفارت رژيم در فرانسه وصل هستند.
علي قشقاوي براي اخذ دستورات وزارت اطلاعات چندين بار به صورت غيرقانوني از طريق كشور تركيه به ايران تردد داشته است. بنا به اعتراف خودش آخرين بار سال گذشته از طريق كشور تركيه به ايران رفته سپس بازگشته است. قشقاوي درآخرين سفرش ترتيب اعزام تعدادي از تيفيهايي كه به ايران رفته بودند نظير نادر نادري و محمد رزاقي و محمد كرمي را به كشور فرانسه داده است.
7. شبكه وزارتاطلاعات درفرانسه:
مسؤليت عناصر وابسته به رژيم در فرانسه برعهده كريم حقي(مقيم هلند) و جواد فيروزمند(مقيم فرانسه) است كه هر دو آنها به همان مأمور وزارت اطلاعات رژيم در فرانسه به نام علي وصل هستند و علي خطوطي را كه بايد به پيش ببرند به آنها ابلاغ كرده و هزينه هاي ماهيانه آنها را مي پردازد.…
نفراتي كه به كريم حقي وصل هستند عبارتند از: عباس صادقي نژاد، حسن پيرانسر، حميدسياه منصوري، نادر نادري، محمد رزاقي، منصور نظري، حامد صرافپور، محمد بازيارپور و محمد كرمي كه در يك انجمن پوششي وزارت اطلاعات به نام ”ايران باستان – راه درخشان” فعاليت ميكنند.…
سرنوشت عبرت انگيز
با يك بازنگري به سرنوشت خوار و ذليلانه اين مأموران وزارت بدنام اطلاعات، مي توان سرنوشت مابقي مزدوران را نيز حدس زد.
هماينك بهزاد عليشاهي بيش از 6 ماه است كه توسط سازمان اطلاعات و امنيت هلند دستگير گرديده و كماكان در زندان به سر مي برد.
سرنوشت مزدور حميد سياه منصوري بسيار رقت انگيزتر است. چرا كه نامبرده پس از افشاگريهاي مقاومت ايران و در پايان مأموريت برون مرزي، از سوي وزارت اطلاعات به مركز (تهران) فراخوانده شد و در مركز خبرگزاري نيروي تروريستي قدس (تسنيم) رونمايي گرديد.
مزدور حامد صرافپور را رژيم بعد از پايان دوره مصرفش در اروپا، از پاريس به نزد خودش فراخواند و هم اينك در دوره گرديهاي وزارت و انجمن نجاست به لجن پراكني و دفاع فعال از رژيم و مزدورانش مشغول است.
 
حامد صرافپور در نمايشگاه رژيم در تهران- سال93

بدين ترتيب مٌهر تأييدي صدباره در صحت و حقانيت و خدشه ناپذيري افشاگريهاي مقاومت ايران در خصوص شبكه مافيايي گشتاپوي آخوندي و مأموران ريز و درشت آن شد.
آيا سرنوشت و مقصد بعدي نادر نادري و ساير جاسوسان و مأموران گشتاپوي آخوندي از هماكنون روشن و مشخص نيست؟!  
 
    
 انگيزه و هدف فعاليتهاي جاسوسي مأموران وزارت اطلاعات و اقدامات تروريستي آخوندها به هيچوجه براي پليس امنيتي كشورهاي اروپايي جديد و پنهان نيست.
همچنانكه ،مأموريتهاي جاسوسي و گردآوري اطلاعات با پوشهاي مختلف، و حمله و هجوم عليه پناهندگان سياسي و مخالفين رژيم نيز، سرپل اقدامات تروريستي براي گشتاپوي آخوندها محسوب ميشود.
مقاومت ايران با يادآوري مصوبه آوريل 1997شوراي وزيران اتحاديه اروپا كه ورود و حضور عوامل ‏اطلاعات رژيم ايران را در كشورهاي اروپايي ممنوع ميكند، خواستار دستگيري و محاكمه و اخراج مزدوران اطلاعات آخوندها در كشورهاي عضو اتحاديه اروپاست.
مأموران گشتاپوي آخوندها نه تنها عليه اپوزيسيون رژيم و عليه پناهندگان و پناهجويان ايراني، بلكه عليه امنيت و آرامش ‏كشورهاي اروپايي عمل ميكنند و فاشيسم ديني در شرايط نياز آنها را مورداستفاده تروريستي قرار ميدهد.

حميد دهدارحسني؛ پادوي گشتاپوي آخوندي در خوزستان

حميد دهدارحسني از پاسدارهاي سيار اطلاعات آخوندي و شعبه خوزستان است كه علاوه بر شهرهاي مختلف داخل كشور به مأموريتهاي برون مرزي در عراق، براي توطئه عليه اشرفي ها اعزام مي شد.
و در زمينه سازي كشتار اشرفيها بر اساس وظايف محولة گشتاپوي آخوندي نقش فعال داشت.
حميد دهدارحسني از جمله مزدوران رذالت پيشه اطلاعات آخوندي است كه، طي نامه يي خطاب به «عاليجناب آقاي نوري مالكي رئيس الوزراي عراق»، «نهايت سپاسگزاري و تشكر عميق» را به خاطر قتل عام مجاهدين در 10شهريور92، تقديم وي كردند.
متن اين نامه در روزنامة رسمي عراق به نام الصباح الجديد مورخ 26 اسفند 92 به چاپ رسيده است. در اين روزنامه آمده است:
«دههاتن از جداشدگان ايراني از سازمان مجاهدين خلق ايران خواستار جدا كردن ساكنان كمپ ليبرتي از رهبري سازمان كه آن را فرقه‌گرا توصيف كردند، شدند».
آنها مي نويسند: «ما ميخواهيم که با هماهنگي و همکاري يونامي و نهادهاي ذيربط سازمان ملل متحد و سفارتخانه هاي کشورهاي اروپايي و آمريکا در جهت جدا سازي افراد و بدنه پايين سازمان در کمپ مذکور از رأس و رهبري تشکيلات مخوف آن و اعلام انحلال اين رهبري و تشکيلات و خودداري از به رسميت شناختن و مذاکره با آن تحت پوش دروغين و موهوم نمايندگان ساکنان ليبرتي، تلاش لازم مبذول گردد... ما جدا شدگان از سازمان مجاهدين خلق نيز آماده ايم در اين راستا تمام تجارب خودمان را در اختيار دولت عراق و سازمان ملل و کميساريا عالي پناهندگان ملل متحد قرار بدهيم».
«سپاسگزاري و تشكر عميق» مستخدمان گشتاپوي آخوندي پردة آخر طرح اعدام دست جمعي و كشتار مجاهدين در اشرف توسط فاشيسم مذهبي در توافق با دولت دستنشاندة مالكي بود. پيش از اين آخوندها با بكارگيري چندين وزارتخانه از جمله وزارت اطلاعات، وزارت كشور و وزارت خارجه در هماهنگي و همكاري با نيروي تروريستي قدس بيش از دو سال با 320 بلندگو به شكنجه رواني و زمينه سازي حمله و هجوم و كشتار مجاهدين پرداختند.

نقش و كاركرد مأموران وزارت اطلاعات عليه اشرفي ها
مهمترين مورد مصرف مأموران داخل و خارج كشور وزارت اطلاعات از جمله حميد دهدارحسني، صاف كردن جاده براي كشتار مجاهدين است. اين شيوه را رژيم در جريان قتل عام 10شهريور92 در اشرف، با راه اندازي سيرك ولايت، با نامه نگاري و ارسال تومارها و ...  وسيعاً مورد استفاده قرار داد. قبل از 10شهريور، مأموران اطلاعاتي را به كار گرفت تا آنها كشتار مجاهدين توسط مالكي و آدمكشان او را اعمال حاكميت دولت عراق و حق قانوني آن جلوه بدهند. پس از كشتار، رژيم همين مزدوران را به كار گرفت تا آنها با ارسال نامه و تومار، از يك سو، هم مالكي را كه به شدت از جانب افكار عمومي جهان منفور شده و زير ضرب بود، با تقدير و تشكر خود تقويت كنند و هم او را به كشتار باز هم بيشتر و تكرار قتل عام اشرف در ليبرتي ترغيب كردند. از همين روست كه در 26 اسفند 92 پرده ها بطور كامل كنار ميرود و مستخدمان اطلاعات ولايتِ فقيه نقاب از چهره بر مي دارند و چنانكه گفته شد «نهايت سپاسگزاري و تشكر عميق» خود را از قتل عام و كشتار مجاهدين خطاب به پسرخواندة ولي فقيه ارتجاع؛ نوري مالكي اعلام و براي كشتار بيشتر اعلام آمادگي كردند. قابل توجه اينكه تومار مأموران بدنام آخوندي قبل از اينكه در روزنامه حكومتي الصباح الجديد درج شود، در سايتهاي وزارت اطلاعات منتشر گرديد كه نشان از مبدأ و هدف آن داشت. (سايت  اينترلينك 15اسفند92 / نامه سرگشاده 50تن از مأموران وزارت اطلاعات به نخست وزير عراق نوري المالكي)
واقعيت اين است بعد از اينكه حمله و هجوم و بخصوص كشتار 6و7 مرداد سال 88 و انواع فشارها و توطئه هاي ولي فقيه ارتجاع توسط پسرخوانده اش مالكي عليه اشرف و حملات بعدي براي نابودي اشرف در هم شكست، رژيم باز به ترفند كهنه و پوسيدة سوءاستفاده از خانواده ها و عواطف خانوادگي روي آورد تا توطئه و كشتار مجاهدين را زمينه سازي و مشروع كند.
حكومت آخوندي از بهمن ماه 88 تا دي ماه 90 با اعزام گروهي از مزدورانش به عراق زير عنوان خانواده ساكنان اشرف، و استقرار آنها در كنار اشرف با 320 بلندگو به صورت شبانه روزي به مدت 677 روز به شكنجه رواني ساكنان مشغول بود. اين اقدام ضدبشري به كمك عوامل اطلاعاتي رژيم در سفارتش در بغداد صورت مي گرفت.
در همين رابطه شعبه وزارت اطلاعات موسوم به نجات در شهريور ماه امسال اعلام كرد:
«از زمستان سال 1389 تا شهريور ماه 1392 بيش از 10هزار سفر از طرف خانواده هاي [ساكنان] اشرف» را در شكل كاروانهاي وزارتي و تورهاي گشتاپوي آخوندي به جلوي اشرف با هدف پيشبرد توطئه عليه مجاهدين تدارك ديده و برنامه ريزي كرده است. (نجات رژيم 22شهريور93)
حميد دهدارحسني؛ يكي از مأموران و جاسوسان وزارت اطلاعات است كه براي زمينه سازي كشتار مجاهدين، سراغ خانواده هاي ساكنان اشرف رفته و مذبوحانه تلاش كردند چنين قلمداد كنند كه مجاهدين فرزندان آنها را به زور و خلاف ميل خودشان در عراق نگه داشته است. اگرچه خانواده هاي واقعي مجاهدين آنها را به چشم مأموران وزارت اطلاعات نگاه كرده و لعن و نفرين مي كردند. اين همان موضوعي است كه همين گماشتة آخوندها ناگزير به آن اعتراف كرده است:«اين طبيعي بود كه خانواده ها اوايل به ما اعتماد نكنند ... ». (مصاحبه با پادوي اطلاعاتي حميد دهدارحسني، سايت نجات رژيم 11خرداد93)
اما وقتي انزجار عمومي در داخل و خارج ايران از اين كارزار كثيف هر روز گسترده تر شد و خانواده هاي حقيقي مجاهدين دست رد به سينه ديكتاتوري ديني زدند، اطلاعات آخوندي مجبور شد همه پرده ها را كنار زده و مأموران حرفه يي و پيشاني سياه خود را كه هيچ ارتباط خانوادگي با مجاهدين نداشتند به اشرف جهت اجراي مأموريت بفرستند. حميد دهدارحسني به همراه تعدادي از مزدوران لورفتة اطلاعات در خوزستان از جمله مكي رفيعي، علي اكرامي، يبر قنواتي و ...؛ بارها از جمله در مهرماه سال 89، آبان ماه سال 89 و فروردين ماه سال 90 به سيرك وحوش ولايت در اطراف اشرف اعزام شدند تا علاوه بر مشروع كردن هرگونه حمله و هجوم عليه اشرفي ها، براي قتل عام و كشتار بيشتر زمينه سازي كنند. اين همان طرحي بود كه اين گماشتة حقير به نيابت از وزارت بدنام از بلندگوهاي سيرك ولايت پيشاپيش اعلام كرده بود: «…روزي خواهد رسيد كه اين قلعه اشرف را نابود خواهند كرد…»(مزدور دهدارحسني، 1 آبان89)

 
 وزارت اطلاعات، مدتِ كوتاهي پيش از اولين اعزام دهدارحسني به عراق، براي او پاسپورت تهيه كرد كه نسخه يي از آن بدست مقاومت ايران رسيده و افشا گرديد:

 
 نمايش غسل تعميد
وزارت بدنام اطلاعات آخوندي در 18 خردادماه 86، تعدادي از سردژخيمان خوزستان از جمله پيريايي دادستان عمومي و انقلاب اهواز و نيز مديرکل سياسي امنيتي استانداري خوزستان به نام جامعي را جمع كرد تا جنگ كثيف رواني عليه مجاهدين را پيش ببرند. پيريايي ‌در اين خيمه شب بازي اطلاعاتي گفت:«من بعنوان يک شخص و با ديدگاه فردي خودم از امان و عفو جداشدگان حرف نمي زنم بلکه بعنوان نماينده قوه قضائيه اعلام مي کنم که نظام هيچکدام از جداشدگان مجاهدين که از گذشته خود پشيمان شده و قصد بازگشت به دامن خانواده را دارند مورد تعقيب و مجازات قرار نخواهد داد...». (نجات رژيم 18 خرداد86)
صحنه گردان اين نمايش، مأمور بدنام حميد دهدار حسني بود و عوامل دوره گرد وزارت اطلاعات از فارس و لرستان از جمله، محسن هاشمي و علي مرادي هم بر حسب وظيفة محوله فرستاده شده بودند.
يادآوري ميشود كه موسي پيريايي همان دژخيمي است كه به گزارش خبرگزاري حكومتي ايرنا رژيم ضد بشري آخوندي روز 22 شهريور ماه همان سال، 3 زنداني را در اهواز به اتهام «بمب‌گذاري» اعدام كرد. دادستان جنايتكار اهواز، موسي پيريايي با اعلام اين خبر گفت:« تعداد ديگري از عوامل بمب‌گذاري در نوبت اعدام» هستند.
 

به مزدوري كشاندن بريدگان
يكي از وظايف اين پادوي اطلاعاتي، طي اين ساليان؛ تحويل گيري مزدوران جديد برگشتي به زير حاكميت آخوندها براي انجام ريل هاي آموزشي و عملي، پس از قرنطينه امنيتي-اطلاعاتي و آموزش هاي لازم توسط مأموران وزارت اطلاعات بوده است:
«هفت نفر از اعضاي جدا شده از سازمان مجاهدين خلق در آييني که توسط انجمن "نجات" شاخه خوزستان در تالار آفتاب اهواز برگزار شد به آغوش خانواده هايشان بازگشتند. مسئول انجمن غيردولتي "نجات" خوزستان در گفت و گو با ايرنا اظهار داشت: اين انجمن با همکاري تعدادي از توابين در يک هفته اخير تأسيس و با شعار نجات، به ياري افراد دربند و خانواده هايشان ميشتابد. "حميد دهدار حسني" افزود: اين هفت نفر، جزو يکصد نفري هستند که در تاريخ ۱۰ اسفندماه امسال و با همکاري مقامات ايراني وارد خاک کشورمان شدند. نکته قابل ذکر اين آيين اظهار رضايت جداشدگان از نحوه رفتار خوب، انساني و اسلامي مأموران امنيتي بود». (خبرگزاري ايرنا، 19اسفند83)

برخي از مأموريتهاي حميد دهدارحسني
تمامي تلاش و تقلاها و وظايف محوله به گماشتة حقير آخوندها، حميد دهدارحسني را مي توان بصورت زير خلاصه كرد:
  1.  مراجعه به خانواده هاي مجاهدين و ارائه اطلاعات دروغ براي نگران كردن خانواده ها نسبت به سرنوشت فرزندان مجاهدشان با هدف فشار بر خانواده ها براي نوشتن نامه و امضاي تومار خطاب به مجامع حقوق بشري و ارگانها و مقامات عراقي عليه مجاهدين اشرف و ليبرتي
  2.  راه اندازي كاروانهاي وزارتي و تورهاي گشتاپوي آخوندي به جلوي اشرف با هدف زمينه سازي كشتار مجاهدين مستقر در اشرف و ليبرتي
  3.  لجن پراكني عليه مناسبات مجاهدين و رزمندگان ارتش آزادي در نمايشات «توبه و ندامت» براي درج در سايت هاي وزارت اطلاعات
  4. غسل تعميد ندامت، صحنه گرداني جلسات توبه و ندامت وزارت اطلاعات تحت پوشش نجات در خوزستان
  5. زمينه سازي و مشروع كردن كشتار و قتل عام در اشرف و ليبرتي با حمايت از جنايتهاي آخوندها و پسرخوانده ولي فقيه در عراق از طريق دروغپردازي عليه مجاهدين و اشرفي ها
نامبرده در سال 1380 در كتاب كارتهاي سوخته وزارت اطلاعات كه توسط مديريت ضد اطلاعات ارتش آزاديبخش ملي ايران منتشر شد، افشاء شده است.




رسوایی یک اما ر ، روسیاهی توابین علیرضا تبریزی

بعد از خواندن یاداشت محمد نوریزاد « آهای ای حاکمان اسلامی، چرا جوانان زندانی و اسیر خود را بی محاکمه و با گمانی نادرست، زدید و کشتید؟ » اولین چیزیکه به مغزم خطور کرد، این بود: آیا صاحب دریچه زهر این یاداشت را همچون بقیه یاداشت های محمد نوریزاد در وب سایتشان انتشار میدهد؟ قبل از اینکه سری به وب سایت دریچه زهر بزنم، یقین داشتم که که هرگز اینکار را نخواهد کرد. چون آن وقت همپالکی اش ایرج مصداقی حتما ترش خواهد کرد! چرا؟ برای اینکه او با نوشتن خاطرات زندانش در حقیقت به دنبال چیز دیگری بود ـ تقلیل آمار قتل و عام سال شصت وهفت از سی هزار به سه هزار بود، ضمن اینکه مصر بود همه باید این آمار جدید را به رسمیت بشناسند. البته که او در این ترفند تنها نبود، همنشین ویکی پدیا ـ گاید و راهنمای او برای جا انداختن « آمار جدید قتل و عام سال شصت وهفت » بود. در حقیقت شروع دهن کجی با مجاهدین را از همین نقطه آغاز کردند. اما این دو در کمال وقاحت و بی شرمی از تواضع سیاسی مجاهدین به صرف اینکه به اختلافات دامن زده نشود، حد اکثر سوءاستفاده را کردند. چرا؟ بدلیل اینکه با کمال دریدگی ضمن اینکه آمار قتل و عام ارائه شده توسط مجاهدین را زیر سئوال می بردند، در تمام میتینگ ها، نشست ها و کنفرانس ها از جمله در « گردهمایی ویلپنت » بساط میزکتابشان را پهن میکردند و شروع به فروختن کتابهایشان میکردند.اما چه کسانی خریدار کتاب های « آقایان » بودند، همان هوادارانی که بعضا به آنها تهمت فالانژ و دگم و جدیدا « بیماران عقیدتی » میزدند!

باری، شروع کننده دعوا و بروز جنگ روانی، کسانی جز خود آقایان نبودند، اما در کمال وقاحت ـ با دست پیش گرفتن آنرا به مجاهدین نسبت میدادند. آقایان که از فروش کتابهایشان در میتنگ های مجاهدین سر از پا نمی شناختند. خیلی حق به جانب ژست حقوق بشری و روشنفکرانه میگرفتند تا کسی جرأت اعتراض نداشته باشد. چند سالی بدین منوال گذشت تا ماهیت تشنه به خون بودن نویسنده « نه زیستن و نه مرگ » بارز شود، و درست از زمانیکه دیگر نیازی نمی دیدند که کتاب هایشان را در میتینگ های مجاهدین بفروش برسانند، بیشرمانه ترتاختند. حتی افشاگری های مامور وزارت اطلاعات « رضا ملک » که اکنون در زندان خود رژیم به سر می برد را راحت انکارکردند. رضا ملک از زندان برای کمیساریای عالی سازمان ملل به صورت کتبی شهادت میدهد که نزدیک به سی هزار و هفتصد نفر در سال شصت و هفت قتل و عام شده اند. اما مرغ آمار سه هزار نفری جناب مصداقی همچنان یک پا دارد. وکیل مدافع رژیم، جناب مصداقی به زور میخواهد به جهان حقنه کند که الا و بالله رژیم بیش از سه هزار و چندی نکشته است! اما از آنجائیکه در این دنیا هیچ چیزی بی حساب و کتاب نمی ماند، دیر یا زود ابرهای حیله وتزویر به کنار میروند و خورشید حق بر تارک مظلوم می تابد، این بار دیگر این رضا ملک نیست که به آمار کشته شدگان سال شصت و هفت مهر تائید میزند، این بار محمد نوریزاد است، که آقایان و از جمله جناب شاعر بی مایه که اکنون چند سالی است به جمع این آقایان پیوسته است، ارادت خاصی به او، یعنی محمد نوریزاد دارند، آنقدرکه جناب شاعر به یغما رفته درجواب یک کاربر ناشناس به نام مستعاررهگذرمیگوید " ممنونم رهگذر تاکید میکنم اگر افراد مورد نظر تو انقلابی هستند من از هر چه انقلاب است بیزارم برادر من. انقلابی بودن لاس زدن با ماموران سیا و پنتاگون نیست و گدائی آزادی. انقلابی بودن کاریست که ملکی و نوریزاد و ستوده میکند زنده باشی "


حال از این جماعت سئوال میکنم: اکنون دیگر بر کسی پوشیده نیست، زیر سئوال بردن ارائه آمار کشتار سال شصت و هفت توسط مجاهدین، مرکز ثقل جنگ روانی است که شروع کننده اش خودتان بودید. حال که شمایان آنقدر محمد نوریزاد را حلوا حلوایش میکنید، چه ریگی در کفشهایتان هست که از انعکاس یاداشتش در سایت هایتان واهمه داشتید؟ آیا او هم در ارائه آمار کشتار سال شصت و هفت غلو میکند؟ آیا شمایان بعد از خواندن یاداشت محمد نوریزاد از خودتان احساس شرم نکردید و خودتان را به کوچه علی چپ نزده اید؟ بروید شرم کنید و از این سیاست های کثیف یک بام و دوهوا نه، صد هوایتان ـ دست بردارید!
تواب تشنه بخون در مورد رضا ملک که تعداد شهدای ۶۷را بیش از سی‌ هزارو هفتصد نفر است اعلام کرده بود، گفته بود او روان گردان استفاده می‌کند . خوب است شاعر شرف باخته از تواب تشنه بخون سوال کند نوری زاد چه چیزی مصرف می‌کند؟
 اینهمه رو سیاهی مبارک هر دوتان.



علیرضا تبریزی

ترسيم مرزهاي شرافت و حريت انسان با شعله هاي جانم... ـ مصطفي بهشتي

ترسيم مرزهاي شرافت و حريت انسان با شعله هاي جانم... ـ مصطفي بهشتي 

 حتماً ديده يا شنيده‌ايد كه وقتي يك گروه سارق حرفه‌اي، قصد انجام سرقت مهم و بزرگي دارد، ترفندهاي مختلفي به‌كار مي‌برد تا هرچه بيشتر موفقيت‌شان را تضمين كند. يكي از اين ترفندها، صحنه‌سازي و ايجاد حوادث صوري و ساختگي است. حوادثي كه باعث مي‌شود حواس مردم و نگهبانان محل مورد نظر به سوي آن حادثه ساختگي پرت شده و سارقان با بهره‌گيري از اين غفلت، به راحتي مقصود خود را عملي كنند. در اين روش معمولاً فرد يا افرادي از باند سارقان در قالب مردم عادي و حتي در هيأت مأمور محافظ به قصد كمك كردن و حل مشكل يا برقراري نظم و... در بين مردم عادي و در محل حضور دارند و اتفاقاً همانها هستند كه هدايت جريان و افكار عمومي را بر عهده مي‌گيرند و با زرنگي صحنه را براي حلقه اصلي ماجرا آماده مي‌كنند.
اين شگرد، تنها در سرقت‌ها و فيلم‌هاي ژانر پليسي و كارآگاهي كاربرد ندارد، بلكه كاربرد بسيار مهم و اصلي آن در عالم سياست، به‌منظور جهت دادن و در اصل انحراف افكار عمومي و مسئولان كشورهاست. شگردي كه رژيم آخوندي به‌خاطر سابقه فريب‌كاري و سراسر شقاوت و جنايتش در آن متبهر و كاركشته است و بارها و بارها آن را در منطقه و دخالت هايش در عراق و يمن و سوريه و...و پروژه بمب اتمي به‌كار گرفته و در بسياري از موارد نيز، به نتيجه مطلوب رسيده است. براي آنها مقدمات اين روش مهم نيست! مهم اين است كه مردم حواسشان از حادثه اصلي پرت شود. در همه اين موارد، از حوادثي استفاده مي‌شود كه في‌النفسه مهم و خطير است اما در مقايسه با حادثه اصلي و آن‌چه انتظار مردم را مي‌كشد، هيچ است و اصلاً نبايد آن حادثه فرعي را به هيچ انگاشت! و اين فقط در سايه شناخت اين شگردها حاصل مي‌شود. در مدل سياسي اين شگرد، برخي سايت ها و مطبوعات و رسانه‌هاي آلوده به انجمن نجاست آخوندي، نقش همان كساني را ايفا مي‌كنند كه با صحنه‌سازي حواس مردم را پرت مي‌كنند تا دزدان به راحتي غارت و دستبردشان را انجام دهند. و البته در اين بين نقش رسانه‌ها بسيار برجسته‌تر از ساير اجزا است. به‌نحوي كه قاطعانه مي‌توان گفت بدون حضور آنها، امكان شكل‌گيري اين‌چنين سناريوهاي خيانت‌آميزي وجود ندارد.
در ايام اخير شاهد زنجيره‌اي از خبرسازي ها و لجن پراكني ها از طرف رژيم آخوندي با وزارت بدنام اطلاعات خودش هستيم كه افكار عمومي را در بر گرفته و عليه مقاومت مردم ايران و سازمان مجاهدين و اعضاء آن در كمپ ليبرتي بكار مي گيرد.
اما ماجرا چيست!؟ و اصلا چرا تصميم به نوشتن چنين مقاله اي گرفته ام....
بله، مقاومت ايران و سازمان پرافتخار مجاهدين خلق ايران به مدت 34سال نبردي سخت را عليه وحشي ترين و مهيب ترين نيروي ارتجاعي، كه ايران در طول تاريخ به خود ديده است را به پيش برده و توانسته چنگالهاي اين هيولا را بشكند و خوار و ذليلش كند، به‌خصوص در سال 2013 كه آخوندها با استفاده از پليدترين برگهاي خود و به‌كارگيري كثيف ترين توطئه‌‌ها و جنايات، مي‌خواستند آن را به سال از بين بردن مجاهدين و مقاومت ايران تبديل كنند. اما مقاومت ايران آن را براي مردم ايران به سال الگوي ماندگار و الهام بخش اسطورة اشرف بدل كرد و بدينگونه مقاومت ايران روي قله هاي پيروزي درخشيد. كما اين‌كه رژيم ايران منتهاي درماندگي و ضعيف, ناگزير از سركشيدن جام زهر شده و پيامدهاي آن را به جان خريده است. مقاومت ايران بهاي آزادي ميهن خود را با همه سختي هايي كه در اين مسير است به جان خريده است و با تمام تلاش خود به سوي سرنگوني ولايت فقيه و آخوند هاي حاكم بر ايران به پيش مي رود. براستي كه مجاهد شهيد ناصر صادق چه خوب گفت:
«اي توده‌هاي خلق! اگر امروز فرزندان شما در زير رگبار گلوله‌ها جان مي‌سپارند و يا در زير شلاقهاي رژيم به فرياد درآمده‌اند، اگر شرايط موجود بسيار سخت و غم‌افزاست، اما ما به شما نويد مي‌دهيم، ما به شما طلوع فجر را در شب تاريک مژده مي‌دهيم، ما دماغه کشتي پيروزي را در افق اقيانوس خلق‌ها مي‌بينيم، ما طلوع صبح را مي‌بينيم، ما پيروزي توحيد را مي‌بينيم
هم‌ميهنان عزيز و اشرف نشانان در سراسر جهان، مدتي است كه وزارت اطلاعات آخوندي و انجمن نجاست در سايت‌ها و رسانه‌هاي فارسي و عرب زبان نجاستي از طرف يك جوجه بسيجي تازه به دوران رسيده وزارت اطلاعات و كسي كه خودش را خواهر من جا زده است نكاتي را منتشر مي كند، از قبيل اينكه من يك گول(فريب) خورده هستم و اصلا نمي‌دانم چطور يك باره قدم در عرصه مبارزه گذاشته‌ام؟!! و بعد ديدارهاي شخصي اين زن مزدور اطلاعاتي با دكتر احمد شهيد (گزارشگر ويژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ايران)كه در ژنو برگزار مي كند. يا در همين چند روز اخير به ليبرتي آمده است و در يك شوي مسخره تلويزيوني عرب زبان شبه نظاميان وابسته به نيروي تروريستي قدس, ادعاهاي مسخره‌اي عليه من و ساكنين كمپ ليبرتي كرده است.
خدايا منو ببخش كه گول خوردم!! راستي چطور شد كه اين جوجه بسيجيِ سانديسي وقتي برادرمجاهدم مرتضى بدست همين جانيان اصائب و9بدر در اشرف به شهادت رسيد يكباره مسير زندگي اش را تغيير داد و به مامور وزارت اطلاعات آخوندها تبديل شد؟! با اينكه همان روز19 فروردين1390همين مزدور درحال ديدن سيماي آزادي بود و تصاوير شهادت برادرم را از سيماي آزادي دنبال مي كرد. بگذريم كه بي شرافتي در اوج خود و از جنس آخوندي همه چيز را از بين مي‌برد و به جاي خونخواهي از قاتلان جنايتكار, انگل وار تبديل به بلندگوي دشمن ضد بشري در اطراف اشرف و ليبرتي شده و جاده صاف كن قتل عام لاله هاي سرخ مي شود.
چيزي كه براي من خيلي جالب است اينكه، اين مأمور وزارت اطلاعات كه در پوش خانواده خودش را جازده است در حالي به ليبرتي منتقل شده كه براي نزديك شدن به اين كمپ بايد از چندين نقطه بازرسي عبور كرد و رد شدن از آنها تنها با كمك نيروهاي امنيتي عراقي امكانپذير است.
سفر اين مستخدم وزارتي (كه لباس خونخواهي برادر شهيدم را نيز به تن كرده و من را نيز سوژة اين جنگ كثيف رواني كرده است), به عراق و حضورش در ليبرتي كه به‌طور كامل توسط سفارت رژيم آخوندي در بغداد سازمان داده شده، بدون ترديد امنيت جان خواهران و برادران مجاهدم در ليبرتي را به خطرمي اندازد و زمينه‌ساز كشتار و حمام خونهاي بعدي در ليبرتي است. اين امر به‌وضوح يادداشت تفاهم امضاء شده بين دولت عراق و ملل‌متحد در 25دسامبر 2011 و تعهدات مكتوب و مكرر آمريكا و ملل‌متحد نسبت به امنيت و سلامت ساكنان ليبرتي را نقض مي‌كند.
حالا يك خاطره بگويم :
در دوران كودكي هر وقت مي خواستم از خانه بيرون بروم، مادرم از اتاق بالايي بلند داد مي زد:
«بچه، مواظب باش بيرون مي‌ري از آدمها گول نخوري» راستش من هم فكر مي كردم (گول) مثل فلفل تندي هست و دهان را مي سوزاند و يا از اين قبيل چيزها (چون بچه خيلي شلوغ خانواده بودم). آخر هر كار اشتباهي مي كردم و يا حرف بدي از دهانم بيرون مي آمد مادرم سريع فلفل تند را از كمد بيرون مي آورد و چشم شما دور... مرا زير دستهايش محكم نگه مي داشت و توي دهانم مي‌ريخت و بعد من بودم و گريه هاي وحشتناك و التماس هاي كودكانه خودم كه مي‌گفتم بخدا اشتباه كردم ديگر از اين كارها نمي كنم و يا گول نمي خورم... بعد از درب خانه يواشكي بيرون مي‌رفتم كه ادامه ندهد. چون ماندن در خانه عاقبت خوبي برايم نداشت و....
گذشت تا يك روز در كلاس درس خانم معلم درحين درس دادن, معني كلمه «گول» را كه در بين يكي از درس ها آمده بود, توضيح داد و فهميدم يعني كسيكه فريب مي خورد. بعد با همان شيطنت كودكانه دستم را بالا بردم و از خانم معلم پرسيدم : خانم... ببخشيد، پس اين فلفلي كه مادرم در دهان من مي ريزد چي هست و فرق آن با گول چيست؟! بعد همه همكلاسي هايم از حرفي كه زدم شروع به خنديدن كردند و خانم معلم با خنده اي صميمانه، نگاهي به من و بقيه بچه ها كرد و گفت: اگر من هم جاي مادر تو باشم همين كار را مي كنم كه ديگه گول كسي را نخوري كه مشق هايت را ننويسي، و بعد هم توي كلاس و در حين درس دادن از من سوال نپرسي، بعد هم براي اينكه من بترسم و فضاي كلاس هم عوض بشود، به يكي از همكلاسي هايم گفت: حسام پاشو برو فلفل را از آبدارخانه بياور تا مصطفي بفهمد كه يعني چي؟... من هم با خنده گفتم خانم معذرت مي خواهم اين ناصر... من را گول زد كه اين سوال را بكنم...
بگذريم، اگر انتخاب مبارزه و گذشتن از همه چيز خود براي به دست آوردن آزادي ميهن و مردم, در انديشة پليد رژيم آخوندي و دم و دنبالچه هايش «گول» خوردن است, بنابراين سايت‌هاي وزارت بدنام اطلاعات درست مي‌گويند و درست هم مي نويسند كه من گول خورده ام. و خوشبختانه گول بزرگي خورده ام كه في الواقع ارزش آن را دارد حتى به بهاي سوختن دهانم با همه فلفل هاي دنيا.
اين «فريب»!, مسير زندگي ام را تغيير داد و همه گذشته, جواني و آرزوهاي خودم مانند هر جوان ايراني كه مي خواهد آسايش داشته باشد و لباس مد روز را برتن كند و ... را كنار بگذارم، درس خواندن، كاركردن در مكانيكي حسين آقا و تمرينات فوتبال،... بله گول خوردن خيلي مواقع شايد اشتباه باشد و شما را به سمت مسيري غلط و نادرست ببرد. اما يك گول خوردن در اين دنيا وجود دارد كه باعث افتخار مي شود و شما وارد دنيايي مي‌شويد كه بايد آن را باتمام وجود خود انتخاب كنيد.
اگر اين انتخاب من كه در مسير رهايي خلق و ميهن اسيرم از چنگال آخوندهاي حاكم برايران است، اگر مبارزه كردن عليه منفورترين رژيم حاكم جرم و گناه بزرگ است و فريب محسوب مي‌شود، پس چه افتخار عظيم و مباركي است و بايد به خودم تبريك بگويم كه چنين انتخابي كرده ام كه تمام زندگي و جواني ام را وقف اين آرمان عظيم كرده ام كه رژيم پليد آخوندي از نام مقدس مجاهد خلق وحشت دارد.
سارقان انقلاب بزرگ مردم ايران مي خواهند با اين صحنه سازي ها و لجن پراكني ها عليه مقاومت سرفراز مردم ايران اينطور از سرنگوني خود بگريزند. اين البته همان آرزويي است كه بي ترديد آخوندها به گور خواهند برد.
اشرف نشانان عزيز
بارها رهبر مقاومت ايران برادر مجاهد مسعود رجوي در سرفصل هاي مختلف در اشرف و ليبرتي طي اين ساليان چراغ را خاموش كرد و تك تك ما را مخيركرده كه اگر مي خواهيم بدنبال زندگي مطلوب خود برويم و در سواحل امن زندگي كنيم تا سرب داغ با تن هايمان تلاقي نداشته باشد، هرچه زود ترصفوف مجاهدين و ارتش آزاديبخش ملي ايران را ترك كنيم. چراكه جنگ ما با مهيب ترين نيروي ارتجاعي تاريخ معاصر, جدي است. ولي من هربار به عشق او و ميهن در زنجيرم و به عشق سازمانم و خواهران و برادران مجاهد خلقم كه با تك تك سلولهايم آنها را دوست دارم، مسير سخت و دشوار و زندان ليبرتي را انتخاب كرده ام و در آخرين چراغ خاموش 11آبان 1393در نقشه مسيرم براي رهبر مقاومت نوشتم: تمام خانواده ام فداي تو و ميهنم است و هيهات مناالذله كه بخواهم به خلق قهرمانم و رهبري و سازمانم پشت كنم حتى مسير هرچقدر هم سخت و دشوار باشد من مجاهد خلق هستم، زيرا بايد اين رژيم را خسته و فرسوده كرد. بايد اين رژيم را سرنگون كرد...»
بله من انتخاب كردم كه با افتخار وآگاهي كامل از شرايط موجود در منطقه, مجاهد بمانم و مجاهد بميرم و همين مرا بس است. من قسم خورده به تكرار صدايش هستم و من همواره به او التماس ماندنم در سازمان پر افتخار مجاهدين خلق ايران راكرده و مي كنم. ميخواهم سوار برعرشه زرهي ارتش آزاديبخش به سراغ ولي فقيه ارتجاع درتهران بروم و او را سرنگون كنم....
براستي كه مردم ايران به‌خصوص زنان و جوانان دلير اين ميهن، خصم آشتي‌ناپذير نظام ولايت‌فقيه هستند که با الهام از مقاومت سازمان‌يافته اين ميهن در ايستادگي و تسليم نشدن به خواست رژيم قرون‌وسطايي ولايت‌فقيه؛ در عرصه اجتماعي مانند بمب ساعتي عمل مي‌کنند و زمينه‌ساز خيزش و قيام اجتماعي براي جاروي رژيم ضدبشري آخوندها بدست ارتش آزاديبخش ملي ايران هستند.
مرگ بر اصل ولايت فقيه
درود بر رجوي
زنده باد ارتش آزاديبخش ملي ايران
مصطفي (ميلاد) بهشتي
ارديبهشت 94

 


  

۱۳۹۴ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

سخنرانی شخصیتهای سوئیسی در مراسم گرامیداشت بیست وپنجمین سالگرد شهادت دکتر کاظم رجوی

دكتر كاظم رجوي شهيد حقوق بشر 
در مراسم گرامیداشت بیست وپنجمین سالگرد شهادت دکتر کاظم رجوی علاوه بر اشرف‌نشانهای متحصن در ژنو، تعدادی از شخصیتها و یاران قدیمی شهید بزرگ حقوق‌بشر نیز حضور داشتند و طی سخنانی یاد و خاطره او را گرامی داشتند. سخنرانان همچنین بر لزوم محاکمه آمران و عاملان جنایت ترور شهید بزرگ حقوق‌بشر تأکید کردند.

برتیه پره‌گو
برتیه پره‌گو از دوستان قدیمی دکتر کاظم رجوی در سخنرانی خود، گفت:
من به‌عنوان دوست کاظم امروز به همه شما که در میدان ناسیون در ژنو گردهم آمده‌اید، درود می‌فرستم. همه ما با هم صدای خود را بالا می‌بریم تا با صدای بلند و قدرتمند نکوهش و تنفر خود را از آنچه برای پناهندگان اشرفی در کمپ لیبرتی رخ می‌دهد ابراز کنیم. همچنین می‌خواهم درود بفرستم به استقامت و قاطعیت زنان و مردانی که با ایمانی که موجب احترام می‌شود تحصن کرده‌اند. این تحصن که چهار سال، یعنی از بعد از حمله 2011 در کمپ اشرف ادامه یافته، اکنون وارد پنجمین سالگرد خود می‌شود. این یک نشانه از استقامت شما و دلبستگی شما به آرمانتان و امیدتان به آینده است. من برای این کار نیز به شما تبریک می‌گویم و تحسین خود را نسبت به شما ابراز می‌کنم».
برتیه پره‌گو در ادامه سخنانش، اضافه کرد: «ما امروز همچنین برای گرامیداشت قتل شرم‌آور کاظم رجوی در 25سال پیش، در نزدیکی این‌جا گردهم آمده‌ایم. با او و با شما من مردود بودن همیشگی این رژیم را دوباره ذکر می‌کنم. ولی اگر امروز من و ما یاد کاظم رجوی را زنده نگه می‌داریم، می‌خواهیم همچنین یاد صدها فعال سیاسی ایرانی را که در سالهای 1990 در سراسر جهان متحمل همان سرنوشتی شدند که کاظم شد زنده نگهداریم. صدها و هزاران کاظم دیگر که از آن زمان زندگی خود را به‌خاطر کشورشان فدا کرده‌اند و با قیمتی سنگین، (بهای) وابستگی‌شان را به آزادی و دموکراسی پرداخته‌اند. به شما می‌گویم، استوار باشید سرانجام بر دشمنان مردم ایران پیروز خواهید شد.

کریستین پره‌گو
سخنران بعدی این مراسم کریستین پره‌گو گفت: به‌یمن شما ایرانیان در ژنو که از چهار سال پیش در این‌جا بوده‌اید و اکنون پنجمین سال اعتصاب خود را آغاز می‌کنید، ما از سرنوشت مردم ایران آگاه شده‌ایم. به یمن حضور شما است که ما از دردهای لیبرتی و ساکنان آن و کشتارهایی که در آنجا صورت گرفته آگاه می‌شویم. به یمن حضور مستمر شما در ژنو است که ما آگاه شده‌ایم و شما نیز می‌خواهید آن‌را برای دیگران بازگو کنید، زیرا سکوت نباید دردهای متحمل‌شده در اشرف و دردهای فعلی در لیبرتی و دردها در ایران را پوشیده نگه دارد.
کریستین پره‌گو در ادامه سخنرانی خود، گفت: «کاظم رجوی دوستی است که جایش برای همه ما خالی است. دوستی که توانست جان خود را همراه با بسیاری دیگر بدهد تا امید آزادی و دموکراسی که در شما وجود دارد، زنده نگه داشته شود.
شما که در این‌جا هستید، شاهدان و قربانیان آخوندهای رژیم ایران هستید. به همین دلیل شما در ژنو هستید و با استقامت و پایداری افشاگری می‌کنید. شما همچنین امید مردم ایران هستید. مردمی که می‌خواهند همان‌طور که مریم رجوی برای آن تلاش می‌کند، در کشوری مبتنی بر برابری زن و مرد زندگی کنند. یک کشور دموکراتیک».
کریستین پره‌گو افزود: «این مرد که ایرانی دموکراتیک را در خود حمل می‌کرد، نهایتاً یک خواسته داشت که برای آن می‌جنگید و به‌خاطر آن جان خود را از دست داد؛ او می‌خواست دموکراسی در ایران برقرار باشد. 25سال است که ما این‌جا هستیم و من مطمئنم که کاظم دهها بار از این محل عبور کرده است تا به کاخ ملتها برود.
جایی که او با صدای بلند خواهان یک ایران دموکراتیک بود و در آنجا نقض حقوق‌بشر توسط رژیم آخوندها را افشا می‌کرد. 25سالی که تاوانش گرفته نشده است. 25سالی که طی آن عدالت برقرار نشد و دادگاهی برگزار نشد.
باید یک دادگاه برگزار شود تا کسانی که کاظم را کشتند محاکمه شوند. یک خیابان به نام کاظم رجوی در نزدیکی این‌جا کافی نیست. یک پلاک روی خانه‌یی که کاظم در آن زندگی می‌کرد، کافی نیست. ما می‌خواهیم این جنایتکاران مجازات شوند. ما باید به دادگاه استان وود نامه بنویسیم تا در زمان مذاکرات بین غرب و (رژیم) ایران بخواهیم که حکومت ایران در مورد قتل کاظم حساب پس بدهد».

کریستیان گروبه
کریستیان گروبه رئیس سابق شورای استان ژنو، نیز در سخنان خود در این مراسم گفت: «ما نمی‌توانیم آنچه را که در کوپه اتفاق افتاد فراموش کنیم. این امری است که نمی‌توان آن‌را قبول کرد.
امروز باید (این راه را) ادامه داد من در طرف شما هستم و باید علیه همه این اشخاص در (حکومت) ایران اقدام کرد.

پروفسور ژان زیگلر
سپس پروفسور ژان زیگلر، استاد حقوق از سوئیس نایب‌رئیس کمیته مشورتی شورای حقوق‌بشر ملل‌متحد ضمن سخنرانی خود به این مناسبت گفت: این لحظه‌یی دردناک است. زیرا کاظم در مبارزه برای آزادی و عدالت مردمش در میدان به خاک افتاد؛ و البته او هرگز نخواهد مرد، زیرا در قلب ما زنده است. در قلب قهرمانی‌های مقاومت ایران زنده است؛ قهرمانی‌یی که زندانیان لیبرتی هر روز گواهی از آنند. این چهره زیبای کاظم که من تا آخرین روز زندگی‌ام آن را به‌خاطر خواهم داشت، در قلب ما می‌ماند و به ما قدرت ادامه مبارزه را می‌دهد.


در پایان مراسم گرامیداشت بیست وپنجمین سالگرد شهادت دکتر کاظم رجوی در ژنو، شرکت کنندگان با گل‌گذاری و اجرای سرود قسم یاد این شهید بزرگ حقوق‌بشر را گرامی داشتند و بر ادامه راه او تا سرنگونی فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران پای فشردند. 

چای لوزان – لوزان چای هادی محسنی


چای لوزان سویس در نوع کم رنگ و کمی پررنگ توسط نمایندگان رژیم جمهوری اسلامی ایران و نمایندگانی از کشورهای 5بعلاوه 1,سر کشیده شد. هژمونی مذاکرات با بخش مماشاتگر جهانی بود که تقریبا مراحل پایانی خود را می گذراند. این اما برای هر دو طرف بخاطر کنش و واکنشهای جهانی و اتفاق جنگ یمن در منطقه ما, به سختی و درواقع با کمی آغشتگی به زهر سیاسی پیش برده میشود. سازش زهرآلود هم برای هردو طرف بهای داخلی و بین المللی دارد. این سازش را " اصلاحگرایان" ولایی ایران و سرمماشاتگر اجلاس لوزان می خواستند و می خواهند که طی توافقنامه ای به امضای نهایی برسانند .
از مهمترین ویژیگیهای میز " چای لوزان" شاید این باشد که الزام سیاسی برای رژم بوجود آورده که اگر بخواهد و یا بتواند مثل قبل عمل نماید بهای سنگین تر سیاسی هم باید بپردازد که شکستگی کمر سیاسی ولایت را دوچندان می کند.
بغیر از چای خورهای لوزان و دلواپسان لوزان چایی و مماشاتگران, طرف سومی هم هست که کل مخمصه اتمی برای هر دو طرف مذاکره را بوجود آورده است. درواقع مقاومت ایران با افشاگریهایش, هر دو طرف مذاکره را در تور اتمی گرفتار ساخته است.
در همین رابطه هست که تمامی ارکان حکومت ایران از مخمصه اتمی به لرزه درآمده و همه نفرات و باندهای حکومتی جنون دلواپسی گرفته اند.
خامنه ای در دیدار با ارتش تحت فرمانش به تاریخ 30 فروردین 94 می گوید: " افسانه جعلی سلاح هسته‌ای را عَلَم کرده اند که بگویند جمهوری اسلامی مایه تهدید است، نه؛ مایه تهدید خود آمریکاست که بدون هیچ مهاری دخالت‌های ناامن کننده از او سر میزند."
بهمین علت است که جانشین سرکرده پاسداران" حسین سلامی" به طرف مقابل میگوید:" اگر طرف مقابل دراین خصوص حرف بزند باید با سُرب داغ جوابش را داد."
بدینترتیب تناقض و دلواپسی, یکایک مزدوران و ماموران ولایت فقیه را واقعا نگران و پریشان حال کرده است . به همین جهت دلواپسهای جدیدی وارد میدان شده اند.
سایت حکومتی فرهنگ نیوز، بخشی از اظهارات غلامعلی حدادعادل رانوشته است که نماینده مردم تهران و رییس فراکسیون اصولگرایان مجلس در پنجمین نشست مشترک دولت و مجلس که ۲۳ فروردین ماه در محل نهاد ریاست‌جمهوری تشکیل شده بود، می گوید:.
" ماهیت قضیه هسته‌ای این است که ایجاد دغدغه می‌کند، ایجاد نگرانی و دلواپسی می‌کند، درست است که یک عده وقتی گفتند: ما دلواپسیم، بعضی‌ها به آنها انتقاد کردند؛ ولی حقیقتا ذات مساله هسته‌ای مقتضی دلواپسی است. بنده خودم اعتراف می‌کنم از آن کسانی هستم که دلواپسم. "
دلواپس" فرهنگی" دربار ولایت ریشه و علت اصلی دلواپسی نظام را با فرهنگ " آقا" اظهار و ترسش از سرنوشت رژیم بخاطر افشاگریهای مقاومت ایران را چنین به بیان می کشد: " احساس می‌کنیم که دشمن هم -یعنی همان کسی که این گرفتاری هسته‌ای را برای ما ایجاد کرده و این تحریم‌ها را به وجود آورده- خیلی مایل است جامعه ایران را دوقطبی کند، به عنوان مثال: «یک عده موافق مساله هسته‌ای یک عده مخالف»، «یک عده موافق مذاکره یک عده مخالف»… همین‌طور پله‌پله، تا اینکه «یک عده موافق رفاه مردم، یک عده مخالف رفاه مردم». می‌خواهند این آب را گل آلود کنند تا ماهی مورد نظر خودشان را بگیرند".
30 فروردین 94 روزنامه رسالت هم از قول فریدون عباسی, رئیس سابق سازمان انرژی اتمی جمهوری اسلامی نوشت: " قرارداد را که دیدم، فهمیدم فاجعه رخ داده است. "
فاجعه خوانان " قرارداد" اتمی ,چای لوزان را اما, لوزان چای اش نامیدند. اشاره این باندها به قرارداد ترکمن چای است که جا دارد خیلی مختضر این بخش از تاریخ میهنمان را ورقی بزنیم:
"عهدنامه ترکمانچای قراردادی است که در ۱ اسفند ۱۲۰۶ (۲۱ فوریه ۱۸۲۸) در پی جنگهای ایران و روسیه در دوره قاجار بین این دو کشور امضا شد. برای امضای این پیمان از سوی فتحعلی شاه پادشاه ایران میرزاعبدالحسنخان و آصفالدوله و از سوی روسیه تزاری ایوان پاسکویچ حضور داشتند.
این قرارداد بعد از عهدنامه گلستان و به دنبال شکست ایران در جنگ در قفقاز جنوبی و آذربایجان امضا شد و طی آن برخی قلمروهای دولت قاجار در قفقاز شامل خانات ایروان و نخجوان از حکومت ایران سلب به روسیه واگذار شد. ایران حق کشتی‌رانی در دریای خزر را از دست داد و ملزم به پرداخت ۱۰ کرور تومان به عنوان غرامت به روسیه شد. این قرارداد به جنگهای ایران و روسیه در دوره قاجار پایان داد و دولت روسیه متعهد شد که از پادشاهی ولیعهد وقت عباسمیرزا حمایت کند/" ( ویکی پدیا)
بنابراین چه چای خوران لوزان ( جناح" اصلاح طلب" ولایت فقیه) و چه لوزان چائیها ( جناح ولایی " اصول گرا" ) و همه دلواپسان رژیم ایران هرچه بگویند و بنویسند 2 راه درپیش دارند:
1- تمام عیار و به اتفاق هم, جام زهر اتمی را سر بکشند.
2- زیراب قولهای داده شده در صحنه " چای لوزان" را بهم بزنند و آماده پذیرش پیامدهایش نیز باشند.
به نظر نگارنده در هر دوصورت نتایج زیر در چشم انداز قرار می گیرد:
الف- بالا گرفتن تضادهای درونی رژیم تا سرحد درگیریهای خیابانی و احتمالا حذف فیزیکی همدیگر

ب- شتاب بخشیدن امر سرنگونی توسط مردم و ارتش آزادیبخش ملی ایران