منبع : ایران افشاگر : 7 اوت 2016
لینک
شكست جنگ رواني 14 ساله وزارت اطلاعات عليه مجاهدين
قتلعام 10 شهريور 92 در اشرف يك جنايت عليه بشريت بود. آيا بايد رژيم را تنها دستاندرکار محسوب كرد؟ همدستان رژيم در اين جنايت چه كساني بودند؟ چه كساني قبل از جنايت جاده را براي آخوندها هموار كردند؟ چه كساني بعد از جنايت، دست خونين جلاد را پاك كرده ميكنند؟ و چه كساني از جنايتكار تقدير كردند تا به جنايت عليه مجاهدين ادامه بدهد؟
براي پاسخ به اين سئوالات سه برگ سياه خيانت، كه توضيح دهندة جادهصافکني، تشويق قاتلان و تقدير از جانياني است كه دست به قتلعام مجاهدين اشرف زدند يعني نقش مأموران داخل و خارج كشور وزارت اطلاعات را بررسي خواهيم كرد.
بدينمنظور رژيم، مزدوران و عوامل اطلاعاتي آلت دست خود را؛ با استفاده از صنعت نامهنگاري و تومار سازي براي كشتار مجاهدين، در سه مرحله به كار گرفت:
– مرحلة اول، قبل از قتلعام 10 شهريور:
هدف: برداشتن موانع و صاف كردن جاده براي كشتار 10 شهريور
– مرحلة دوم، بعد از قتلعام 10 شهريور:
هدف:تقويت و تشجيع مالكي براي ادامه جنايتها
– مرحلة سوم، در ابتداي سال 93:
هدف: تحريك مالكي در آخرين روزهاي نخستوزيري براي ضربه زدن به مجاهدين
مرحله اول: جاده صاف كردن براي كشتار 10 شهريور
از ابتداي سال 92 موجي از جنگ سياسي و رواني رژيم عليه مجاهدين، آغاز شد و تا روز 10 شهريور 92، با شدت و حدت بيسابقهيي جريان داشت. مضمون اين بسيج جنايتكارانة سياسي و تبليغاتي اين بود:
– مجاهدين بايد اشرف و ليبرتي را ترك كنند.
– رهبري مجاهدين ميخواهد به بهانة حفاظت اموال در اشرف، نفرات را به كشتن بدهد و از آن بهرهبرداري سياسي و تبليغاتي كند.
يك سايت پوششي وزارت اطلاعات آخوندي در ديماه 91 نوشت: «سران اين فرقه حاضر به تخليه کامل و مسالمتآميز اين اردوگاه نيستند… بنابراين کميتة تخلية اردوگاه عراق جديد (اشرف) و دولت آقاي نوري المالکي و ارتش عراق هيچ راهي بهجز تلاش براي بازپسگيري و بيرون راندن بقاياي فرقه باکمترين هزينة ممکن و بهکارگيري کمترين اهرم زور پيش پاي خود ندارند»
يك ماه پس از موشکباران ليبرتي، وزارت اطلاعات براي تحقق هدف خود با الگوي پرونده ننگين 17 ژوئن تلاش كرد مأموران و مزدوران خود را عليه مجاهدان ليبرتي بكار بگيرد. در همين رابطه سايتهاي وزارت اطلاعات نوشتند: «تعدادي از جداشدگان طي نامهيي از دولت عراق خواستار شدند که با توجه به شناخت و آموزشهاي لازم و آشنايي کافي آنها با شيوههاي خمپاره زني و موشکپراني و حتي انجام اين اقدامات تروريستي, دولت عراق از آنها در انجام اين تحقيقات کمک بگيرد تا هرچه زودتر حقيقت برملا شود..».
در بهمن 91 يك مأمور رذل وزارت اطلاعات تحت عنوان از دولت عراق تقاضا ميکند: «ما ميبينيم که يک عده در اور سورواز فرانسه نشستهاند براي يک عده از دنيا بيخبر تصميمگيري ميکنند … رجوي اعضاء را به گروگان گرفته و اجازه نميدهد براي ادامه زندگي از عراق خارج شوند و آنها را سپر جان خود نگهداشته».
مزدور اجارهيي عليرضا نوريزاده در يك تلويزيون دستساز وزارت اطلاعات ميگويد: «در عراق… مجاهدين را عملاً دستوپايشان را بستهاند هيچ حركتي نميتوانستند توي اردوگاه ليبرتي بكنند با موشك آنجا را زدند اين يعني چي؟ يعني ضعيفکشي… خوب برو به خانم رجوي توي واشنگتن و نشسته ميان چهارتا سناتور برو اون را حل كن، ميروي بچههاي بيچاره را در اردوگاه ميزني؟!».
در فروردين 92 يكي از سايتهاي زنجيرهيي وزارت اطلاعات در نامهيي به نخستوزير عراق مينويسد: «آقاي نخستوزير طبق تجربه، دوباره مسئولين سازمان دراينباره نيز كارشكني خواهند كرد و با بهانههاي مختلف جلو تصميم افراد را براي خروج افراد خواهند گرفت»
توطئه سر دژخيم اطلاعات آخوندي عليه مجاهدان اشرف
در 18 فروردين 92 به دنبال سفر آخوند مصلحي، وزير اطلاعات رژيم آخوندي به عراق و ابلاغ دستورات خامنهاي به مالكي، رسانههاي حكومتي و سايتهاي پوششي گشتاپوي آخوندي، نوشتند:
«وزير اطلاعات:
با اخراج مجاهدين از عراق، امنيت در اين کشور برقرار ميشود
حيدر مصلحي که روز گذشته در کربلا به سر ميبرد در سخناني درباره هدفش از سفر به عراق بيان کرد که اولين هدفش از اين سفر هماهنگي ميان دستگاههاي امنيتي و اطلاعاتي دو کشور بوده است. بر اساس گزارش سايت اشرف نيوز، وي ادامه داد که دومين هدفش از اين اقدام ايجاد هماهنگي با دستگاههاي امنيتي و اطلاعاتي بهمنظور تنگ کردن عرصه براي مجاهدين و اخراج آنها از خاک عراق بوده است».
مرحلة دوم: تقدير و تشكر از مالكي و پاك كردن خنجر خونين جلادان
بعد از قتلعام 10 شهريور، جادهصافکنها و دستياران دژخيم، همانها كه قتلعام اشرف، اين جنايت بزرگ عليه بشريت را زمينهسازي كرده بودند، به شستن خون از دستهاي جلاد و پاك كردن خنجر او پرداختند.
هم قاتلان و دژخيمان كه مستقيماً دست در خون مجاهدين دارند و هم پادوها و شاگردان آنها، يکمرتبه همه غصهخور افراد «رنجديدة» اشرف و ليبرتي شدند كه از دنياي آزاد و از تنفس در فضاي آزاد محروماند، از امكانات ارتباطي اين عصر، از كامپيوتر و موبايل خبر ندارند! بايستي هر چه سريعتر از عراق به كشورهاي ديگر منتقل شوند وگرنه كشتار ديگري در انتظار آنان است و در اين موضوع هم باز رهبران مجاهدين مسئول آن هستند.
در 26 اسفند 92 پردهها بهطور كامل كنار ميرود و مستخدمان اطلاعات ولايتفقيه نقاب از چهره برميدارند. روزنامه حكومتي الصباح الجديد (17 مارس 2014) نامه سرگشادهيي را با اسامي دهها تن از بهاصطلاح جداشدگان سازمان مجاهدين خلق ايران خطاب به نوري مالكي منتشر ميکند. مزدوران در اين نامه تلاش ميکنند تا به مالكي و مشاور امنيتياش، اولاً در رابطه با ناكامي و شكست دررسيدن به هدف اصليشان در حمله به اشرف دلداري بدهند و ثانياً در برابر پيگرد دادگاه اسپانيا كه آنها را وحشتزده ساخته حمايتشان كنند.
«جداشدگان از سازمان خلق درخواست جدا كردن ساكنان ليبرتي از رهبري آن رادارند
دهها تن از جداشدگان ايراني از سازمان مجاهدين خلق ايران خواستار جدا كردن ساكنان كمپ ليبرتي از رهبري سازمان كه آن را فرقهگرا توصيف كردند شدند. آنها ابراز آمادگي كردند تا به دولت عراق و سازمان ملل متحد كمك و مشورت بدهند در مورد اوضاع انساني و روحي بدي كه ساكنان كمپ به خاطر سياستهاي اين سازمان از آن رنج ميبرند»
آنان در ابتداي همين نامه خطاب به مالكي تحت عنوان عاليجناب آقاي نوري مالكي رئيسالوزراي عراق، «نهايت سپاسگزاري و تشكر عميق» را به عمل ميآورند و ضمن تلاش براي روش هميشگي آخوندها يعني جدا كردن سر از بدنه اينطور مينويسند:
«ما افراد جداشده از تشكيلات اين سازمان كه بعضاً افراد خانوادههاي ساكنان كمپ ليبرتي هستيم، همگي … شاهد جنايات، قتل و شكنجه جسمي و روحي رهبري اين سازمان هستيم… ما ميخواهيم که با هماهنگي و همکاري يونامي و نهادهاي ذيربط سازمان ملل متحد و سفارتخانههاي کشورهاي اروپايي و آمريکا در جهت جداسازي افراد و بدنه پايين سازمان در کمپ مذکور از رأس و رهبري تشکيلات مخوف آن و اعلام انحلال اين رهبري و تشکيلات و خودداري از به رسميت شناختن و مذاکره با آن تحت پوش دروغين و موهوم نمايندگان ساکنان ليبرتي، تلاش لازم مبذول گردد تا افراد بهطور مستقل و آزاد براي زندگي و آيندۀ خودشان تصميم بگيرند… ما جداشدگان از سازمان مجاهدين خلق نيز آمادهايم در اين راستا تمام تجارب خودمان را در اختيار دولت عراق و سازمان ملل و کميسارياي عالي پناهندگان ملل متحد قرار بدهيم»
جالب اين است كه نامه مستخدمان وزارت به نخستوزير عراق 11 روز قبل از انتشار در الصباح الجديد، در سايتهاي وزارت اطلاعات منتشر ميشود.
سايت اينترلينك 15 اسفند 92 / نامه سرگشاده 50 تن از جداشدگان سازمان مجاهدين به نخستوزير عراق نوري المالكي
بهاينترتيب رژيم آخوندي در فاز سرنگوني بسياري از مزدوراني را كه تاکنون ميخواست بهعنوان اپوزيسيون قالب كند، ناگزير به چنين موضعگيري رسوايي كشاند و به آشكارترين صورت، ماهيت واقعي آنها را بهعنوان مشتي مزدور جيرهخوار گشتاپوي آخوندي برملا كرد.
هرکدام از امضاکنندگان، پيشينة سالها مزدوري و خوشخدمتي براي جلادان و شكنجه گران در داخل و خارج ايران را در كارنامه خوددارند و بسياري از آنها در شكنجه رواني ساكنان اشرف با 320 بلندگو، يا در طراحي حملات به اشرف و ليبرتي شركت داشتهاند.
شماري از مزدوران امضاکننده تومار به مالكي، مانند علي قشقاوي، حسن خلج، بتول ابراهيمي و عباس صادقي نژاد از ابتدا با مأموريت نفوذ در صفوف مجاهدين به منطقه مرزي رفته بودند و پس از لو رفتن مأموريتشان، قرارگاههاي مجاهدين را ترك كرده و يا اخراج شدهاند.
آنها در اولين فرصت خود را به اربابانشان در وزارت اطلاعات در تهران رسانده و پس از دريافت مأموريت جديد بر ضد مجاهدين و مقاومت به كشورهاي اروپايي اعزام شدند.
قابلتوجه است كه 6 نفر از 7 شاهد قلابي وزارت اطلاعات پرونده كودتاي ننگين 17 ژوئن، يعني مسعود خدابنده، سينگلتون، سبحاني، كريم حقي، ادهم طيبي، عليرضا ميرعسگري جزء امضاء كنندگان همين تومار هستند همان كساني كه با حكم قضاييه فرانسه آشكار و اثبات شد كه تمام شهادتهاي آنها مجعول و ساختگي و تماماً در جهت پروژة وزارت اطلاعات رژيم براي انهدام مقاومت سازمان يافتة ايران بوده و البته قابلتعقيب در مراجع قضايي است.
اما رژيم به همين بسنده نكرد و تومار ديگري با اسامي 32 گماشتة خودش البته اين بار از داخل کشور خطاب به مالكي، در حمايت از تومار خارج كشوري، علم كرد.
در رابطه با اين تومار هم نكات جالبي هست كه رسوايي آن را برملا ميکند براي مثال اينكه: اولاً همان خط جدا كردن سر از بدنه را تكرار كرده است و دوم اينكه در بين مزدوران امضاکننده اين تومار چند نفوذي لو رفته ازجمله مسعود تقي پوريان، جعفر پوراندبيلي و اسماعيل طالبي ديده ميشوند
و رسواتر اينكه در سايت نجات رژيم مفصل درج ميشود: «… فرماندهان و روساي برگزيده رجوي از اين افراد جداشده و در مکانهاي ديگر نگهداري شوند… تداوم امرونهيهاي … رجوي در کمپ ليبرتي، به معني نقض حاکميت ملي عراق در منطقهيي است که در پايتخت کشور و در جوار فرودگاه بينالمللي بغداد قرار دارد و حادثهيي کاملاً غيرطبيعي بهشمار ميآيد!».
انجمن نجات وزارت اطلاعات درپوش بهاصطلاح خانواده مجاهدين در اسفند 92 نوشت:«آقاي نوري مالكي نخستوزير محترم عراق… ما جمعي از خانوادههاي اسيران [مجاهدين] هستيم… همانطور که شاهد هستيد فرزندان ما هرروز و هر ساعت درخطر هستند، چندين بار زندان ليبرتي مورد اثابت [اصابت] خمپاره قرار گرفت و چندين نفر کشته و يا مجروح شدند که از اسامي مجروحين بيخبر هستيم».
روشن است كه وزارت اطلاعات از طريق اين خانوادههاي مجعول كه هيچ نام و نشاني هم از آنها ذكر نشده، تلاش ميکند در پوشش دلسوزي و ابراز نگراني خانوادههاي مجاهدين، با گرفتن اسامي مجروحان، اطلاعات خود براي نشانهگيري موشكي را تصحيح و تكميل كند.
بسياري از امضاها در اين تومارها مشترك است، زيرا رژيم از فرط خالي بودن چنتهاش، اكثر اين مزدوران سوخته و نيمسوخته و از دور خارجشده را بعد از نبش قبر و پس از گذشت 15 يا حتي 20 سال كه هيچ خبري از آنها نبود، دوباره به ميدان آورده و بهدفعات مورداستفاده قرار ميدهد.
اما يك تومار مفتضح ديگر اين بار با امضاي 16 مأمور خارج كشوري وزارت اطلاعات بازهم خطاب به مالكي داده شد:
«براي ما مسجل است که مسعود رجوي به فکر راهحلي براي نجات افراد باقيمانده در ليبرتي نيست بلکه به فکر وقوع يک قتلعام ديگري براي بهرهبرداري در جهت نجات خودش از دستگيري و جلوگيري از فروپاشي فرقهاش ميباشد که بهاي آن را ميبايست افراد ليبرتي و ما و خانوادههاي آنها بدهند…صداي ما را به گوش صليب سرخ، حقوق بشر، حقوق بشر كميساريا، سازمان ملل و ديگر ارگانها …» برسانيد.
يك مأمور رذل شبكه جاسوسي و ترور گشتاپوي آخوندي در خارج كشور به نام محمد رزاقي طي نامهيي خطاب به مالكي از عدم قاطعيت او در قبال مجاهدين شكوه و شكايت كرده و براي سوخت رساندن به ماشين كشتار و جنايت مالكي مينويسد: «عدم قاطعيت دولت و دستگاه قضائيه عراق باعث خواهد شد سران (مجاهدين) به نقض حقوق بشر در کمپ ليبرتي و در خاک عراق ادامه بدهند»
اين مزدور نيز از يك كشتار و يك «فاجعة انساني» خبر داده و اضافه ميکند: «براي جلوگيري از نقض حقوق بشر و براي جلوگيري از يک فاجعه انساني در کمپ ليبرتي سران (مجاهدين) را از اعضاء … جدا کنيد…»
مرحلة سوم:تلاش براي استفاده از آخرين روزهاي مالكي براي كشتار مجاهدين
در سال 93، بهرغم وضعيت رو به افول مالكي، وزارت اطلاعات از طريق عوامل و مزدورانش در داخل و خارج كشور با هدف كشتار مجاهدين با نامهنگاري به مالكي و ارسال تومار تلاش ميکند تا وي را براي حمله به مجاهدين تحريك و ترغيب كند. براي نمونه، محمدحسين سبحاني در خرداد 93 به بهانة تبريك به نخستوزير عراق براي بهاصطلاح «پيروزي»! او در انتخابات با درج مطلبي تحت عنوان «اقدامات مداخلهجويانه مجاهدين در عراق محکوم است» مينويسد:
«دستگاه تبليغاتي [مجاهدين] از هيچ تلاشي براي کارشکني درروند اين انتخابات و ترور شخصيت آقاي المالکي و ديگر مسئولين عراقي فروگذار نکرد… در اين راستا، [سازمان] با موضعگيريهاي خصمانه و صرف هزينههاي هنگفت و بهوسيله کارمندان خود همچون استيونسون و رودي جولياني سعي در مخدوش جلوه دادن اين انتخابات و جوسازي برعليه منتخب مردم عراق دارد که مصداق روشن دخالت در امور داخلي اين کشور ميباشد. دخالتي که دليل اصلي مخالفتها و فشار گروههاي عراقي بر مجاهدين است و تا آنجا پيش ميرود که گروههاي تندرو به حملات تروريستي بر عليه اعضاي مجاهدين دست ميزنند که صدالبته مسبب اول آن رهبري مجاهدين و تصميمات اشتباهش و بهطور خاصتر همين دخالتها در امور داخلي عراق است».
يكي ديگر از انجمنهاي پوششي وزارت اطلاعات به نام «انجمن ياران» طي نامة سرگشادهيي به نوري مالكي به وي هشدار ميدهد كه ماندن [مجاهدين] در عراق بسا خطرناکتر از بمب اتم است… از شما ميخواهيم كه هرچه سريعتر [مجاهدين] را از عراق ريشهکن كنيد».
اما اين تلاشها بهجايي نرسيد و سرعت تحولات و سقوط شتابان مالكي چنان بود كه رژيم امكان بهره برداري از از طرحهاي و نقشههاي شوم خود را نداد.
اما شايد مرور بخشي از سخنان جان سانو نايبرئيس بخش محرمانه اطلاعات مركزي در دولت بوش كه دريکي از کنفرانسهاي مقاومت ايران ايراد شد، شگردهاي جعل و دروغپراکني وزارت اطلاعات دربارة مجاهدين كه با استناد به تجارب و آشنايي مستقيم خود از وزارت اطلاعات است، بهتر ماهيت جنگ رواني رژيم آخوندي را بيان نمايد. جان سانو ميگويد:
«وزارت اطلاعات، سازمان مجاهدين خلق را بهصورت بزرگترين خطر يگانه براي رژيمشان ميداند و بدين خاطر به هر كاري دست خواهد زد تا دروغ عليه آن پخش كند… يك تكنيك كه وزارت اطلاعات بهخوبي از آن استفاده كرده چيزي است كه ما به آن “پرچم كاذب” ميگوييم. آنها آدمها را طوري جا ميزنند كه وانمود كنند افراد ديگري هستند مثلاً از اعضاي جنبش سبزند يا از اعضاي مجاهدين خلق. در حقيقت منابع رسانههاي آمريكا در رابطه با سازمان مجاهدين خلق تنها تکرارکننده حرفهاي وزارت اطلاعات بودهاند. گروههاي پوششي و نمايندگاني كه بجاي وزارت اطلاعات عمل ميکنند خود را بهصورت سازمانهاي ايراني- آمريكايي يا آكادميسينهاي معتبر نشان ميدهند».
واقعيت اين است كه هدف رژيم ايران و دست نشاندگانش در عراق نه انتقال مجاهدين از عراق به خارج بلكه چنانچه بارها از سوي سردمداران رژيم بيان شده كشتار و يا تسليم است به همين دليل است كه همزمان با پروسه بازاسكان و انتقال به كشورهاي ديگر بارها و از جمله در 7آبان94 و 14 تير 95 با موشك مورد تهاجم تروريستي قرار ميدهد.
واقعيت اين است كه رژيم ولايت فقيه بقاي خود را در نابودي مجاهدين مي بيند! خواست واقعي رژيم آخوندي نه ترك اشرف است و نه عراق! بلكه نابودي كامل تنها نيروي جنگندة ضد رژيم است! براي سردمداران رژيم نه سلاح، نه مكان و نه تعداد، هيچكدام در ارتباطا با مجاهدين تعيين كننده نبوده و نيست. آنچه كه سردمداران رژيم ولايت فقيه طي نزديك به چهار دهه در نبرد خود با مجاهدين به تجربه درك كردهاند اين است كه رمز قدرت و انسجام مجاهدين در تشكيلات پولادين آنان نهفه است، تشكيلاتي كه به يمن انقلاب ايدئولوژيك مرزهاي متعارف فداكاري و از خودگذشتگي را در نورديده و طرحي نو در حاكميت «فردي» درانداخته. بيجهت نيست كه نوك حمله جنگ رواني بيسابقة وزارت اطلاعات و تمامي ارگانهاي رژيم بر روي مناسبات تشكيلاتي مجاهدين متمركز است
اعترافات خليفة ارتجاع و بالاترين ايادي و مهرهها و دستگاه تبليغاتي رژيم به اين واقعيت، در ميان سيلي از اتهامات و جعل و دروغ كه رژيم عليه مجاهدين و مقاومت و رهبري پاكباز مقاومت جاري كردهاند؛ گوياي همين واقعيت است:
خامنه اي: «دولتهاي اروپايي -حالا اين دولتهاي آسيايي… اين سؤال [از آنها] بيپاسخ است كه چرا آغوش باز كردند و قاتلان [اين ] ملّت را در آغوش گرفتند؟ چرا اينها را پناه دادند؟ چرا اينها را به دولت جمهوري اسلامي تسليم نكردند كه حكم الهي را دربارة اينها جاري كند؟ چرا؟… اين خيلي امر مهمّي است, از اين نميشود بهآساني گذشت»
پيش از اين نيز كيهان خامنهاي اعلام كرده بود كه «منافقان و شايعه پراكنها بايد اعدام شوند و هيچ كجا از جمله خارج كشور نبايد براي آنها امن باشد». كيهان روزنامه وابسته به خامنهاي، طي مقالهيي نوشته بود: «خبرسازان دروغين و شايعهپراکنان با جنگ رواني جامعه و نظام اسلامي را تهديد ميکنند و همچون منافقان از درون جامعه اسلامي به آن ضربه ميزنند… اجراي حکم خدا در مورد فتنهانگيزان حق ستيز، به زمان و مکان و مرز محدود نيست و شامل مروز زمان نميشود… براي آنها هيچ جايي نبايد امن باشد. بنابراين، فرار فتنهانگيزان حتي به خارج از کشور، نبايد مانع برخورد با آنان شود. همچنين در دستگيري آنها همه مردم بايد بسيج شوند»
صحبتهاي خامنه اي درست در زماني بيان ميشود كه تمامي تلاشهاي خليفة ارتجاع براي توقف پروسه باز اسكان مجاهدين به شكست انجاميد. 8 روز بعد خليفه ارتجاع با حمله موشكي 14 تير پاسخ اين شكست را داد. اما ابعاد اين شكست تنها محدود به پروسه باز اسكان نبود بلكه شامل شكست جنگ كثيف رواني 14 آخوندها عليه مجاهدين هم بود! جنگ كثيفي كه مدعي است كه گويا مجاهدين خواهان ماندن در عراق هستند و اين رژيم جنايتكار آخوندي است كه دلسوز مجاهدين شده است!! در چنين دستگاهي است كه كثيفترين مهرههاي وزارت اطلاعات بعنوان «خانواده مجاهدين»! نقش سربازان خط مقدم جنگ كثيف رواني را بازي ميكنند…!
اما زمستان رفت و روسياهي به رژيم و مأموران آن ماند كه تلاش داشتند و دارند كه مجاهدين را نابود كنند. مثل پروندة 17 ژوئن در فرانسه كه رژيم و مأموران خارج كشوري ارگان كشتار و جعل اطلاعات آخوندي کيسهها دوخته بودند ولي حكم دادگاه آنها را بور و رسوا كرد، در اين موضوع هم آلت فعلهايي كه دل به سلطه رژيم در عراق كه به دست مالكي اعمال ميشد خوش كرده بودند كه گويا ميتوانند مجاهدين را از بين ببرند ديديم كه مالكي هم رفت و اين مجاهديناند كه هرروز از دل توطئههاي ارتجاع و استعمار سربلند بيرون ميآيند و نهايتاً باز اين سازمان مجاهدين و مقاومت مردم ايران است كه اين رژيم را با همة دم و دنبالچهها و مزدوران جارو كرده و به زبالهدان تاريخ ميريزد.