۱۴۰۳ اردیبهشت ۲۲, شنبه

کجاست توفان آن غیرت آتشین؟!‌ – علیرضا خالو کاکایی


                                                              علیرضا خالو کاکایی

انعکاس ماجرای تراژیک تعرض گزمه‌های خامنه‌ای به‌ «نیکا شاکرمی» و زجرکش کردن این شهید ۱۶سالهٔ قیام ۱۴۰۱ به‌راستی خون را در مغز به‌جوش می‌آورد. هیچ انسان نیآلوده دامن به‌دیوها و ریوهای این حکومت را نمی‌توان یافت که در این ماجرا ساعتها در خود فرو نرفته باشد و در هجوم خشم و خلجان و بغض، نخواسته باشد مشت بر دیوار بکوبد و آن را بتنباند. این خبر جان‌خراش از آن خبرهایی است که کلام معروف حضرت علی را به‌یاد می‌آورد؛ آنگاه که شنید مهاجمان به زنی یهود یورش آورده، به‌زور خلخال از پای به‌درآورده و او را مجروح کرده‌اند و آن زن فریادرسی نداشته، خروشید: «به‌خدا قسم اگر مسلمانی از این غصه دق کند، ملامتی بر او نیست».

اینجا که می‌رسد «خشونت‌پرهیزان» لغزخوان برای مجاهدین، لالمانی می‌گیرند. اینجا که می‌رسد وزغ‌های حراف و چرندگو و بافندگان قصهٴ «کودک سرباز» یعنی مزدوران و دمبالچه‌های صادر شدهٔ همین رژیم به‌خارج از کشور، خود را به‌کوچهٴ علی چپ می‌زنند. انگار نه انگار که نیکای معصوم فقط ۱۶سال داشت و اطلاعاتی‌ها و پاسداران هرزهٔ خامنه‌ای با قساوت تمام او را زجرکش کردند.

به‌قول سخنگوی مجاهدین: «کودک سرباز ارزانی امام‌تان خمینی در جنگ ضدمیهنی و ارزانی سردمدارتان خامنه‌ای در سیرک سلام فرمانده باد!

به‌گفتهٴ قرآن اُف بر شمایان و آنچه (از زر و زور) می‌پرستید»

***

ماجرای پر آب چشم نیکا شاه‌کرمی یکی از صدها و هزاران ماجرایی است که به‌تصادف یا به‌یمن پیشرفت تکنولوژی یا هر دلیل دیگر از پرده بیرون افتاده و در فضای مجازی انعکاس یافته است. «فاطمه مصباح» ۱۳ساله (تیرباران در شهریور۱۳۶۰) و خواهرش «عزت» ۱۵ساله (تیرباران در مرداد۱۳۶۰) شهیدانی هستند که نگاه بی‌گناه آنان، هنوز سویدای جان را به‌آتش می‌کشد.

همانند نیکا بسیار دختران معصوم وجود داشته‌اند که هیچ‌کس صدای شکنجه‌شدن و تعرض رذیلانه به‌آنها را در سیاه‌چال‌ها و خانه‌های امن این حکومت نشنیده است. دیوارهای سانسور و کتمان تا همین امروز [چهل سال پس از آن سیاهه جنایت] مانع از رسیدن فریادهای دلخراش و جگرسوز آنان به‌افکار عمومی شده‌اند. آنچه از جنایت‌های این رژیم به‌بیرون درز کرده بسیار ناچیز و ناکافی است؛ فقط به‌عنوان نمونه به‌چند مورد اشاره می‌شود.

یک زندانی آزاد شده نوشته است: «آنچه بر سرم من آوردند نسبت به‌آنچه با یک دختر جوان زندانی کردند، هیچ است. من هیچ وقت او را ندیدم، فقط فریادهایش را می‌شنیدم. اسم کوچکش را از لابه‌لای عربده‌های پاسداران تشخیص دادم. آخرین ناله‌های ناهید را بر روی تخت شکنجه به‌گوش خودم شنیدم. بازجو دیوانه شده بود و هیچ اطلاعاتی نتوانسته بود از او بگیرد. صدای ناهید که قطع شد، تحقیر شدن شکنجه‌گر توسط زندانی مقاوم را با تمام وجود احساس کردم». (قهرمانان در زنجیر. گزارشی تحقیقی در بارهٴ مقاومت زندانیان مجاهد در زندانهای رژیم خمینی. انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران. زمستان ۱۳۷۹. ص۳۸)

در گزارش دیگری به‌نقل از یک پزشک از زندان تبریز آمده است: «از پنجرهٴ بند۶ داشتم به‌حیاط زندان نگاه می‌کردم. یکی از بازجویان دست دختر دانش‌آموزی را گرفته بود و به‌زور می‌کشید. او را وسط حیاط آورد و در مقابل چشم بقیه، ژ۳یی را از پاسداری گرفت و در وسط پاهای دختر گذاشت و به رحم او شلیک کرد. تصورش هم حتی برایم غیرممکن بود، اما با چشمان خود دیدم که دختر روی زمین غلتید و تا مدتی دور خودش می‌چرخید و با ناخن‌هایش زمین را چنگ می‌زد و می‌کند. . ». (همان. ص۳۲۳)

اگر امروز ما از شنیدن شمه‌یی از رذالت‌های مرتکب شده در حق نیکا تعادل خود را از دست می‌دهیم و می‌خواهیم به‌زمین و زمان چنگ بیاندازیم، توجه داشته باشیم که چنین رفتارهایی با زنان و دختران زندانی سابقه‌یی طولانی دارد. «بر اساس فتوای خمینی، زنانی که به‌اسارت رژیم درمی‌آیند در حکم کنیزانی محسوب می‌شوند که هر کاری با آنها مجاز است… الهه دکنما به‌هنگام دستگیری دانش‌آموز بود. در زندان وی مسئول امنیتی تشکیلات زندان زنان شیراز بود. او در زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها لب از لب باز نکرد. زمانی که جسد تیرباران شده‌اش را تحویل خانواده‌اش دادند، دیدند که بر روی لباسش نوشته قبل از تیرباران ۷بار به‌او تجاوز کرده‌اند». (همان. ص ۳۳۵)

اطلاعات درز کرده از شهادت دلخراش نیکا، نوک کوهی از نادیده‌ها و ناگفته‌هاست که از اقیانوس جنایت‌های این رژیم بیرون زده است. وای به‌روزی که همهٔ آنها آشکار شود. «یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ». آن روز لابد کسی بر مجاهدین خرده نخواهد گرفت که چرا با چشم‌انداز عاشورایی در برابر شاه سلطان ولایت ارتجاع قد علم کردند. چرا تنها راه به‌زیر کشیدن فرعون عمامه‌دار زمانهٔ ما را در قهر سوزان تشخیص دادند. چرا با تمام خان و مان و دار و ندار خود به‌میدان نبرد شتافتند.

وای! بر شیطان‌سازان و بافندگان روضه‌های «خشونت‌پرهیزی»! که لابد در این ماجرا هم بر نیکای قهرمان ایراد خواهند گرفت که چرا از آغاز تا پایان دستگیری خود دست به مقاومت‌زده است؛ چرا با دستان بسته شجاعانه از خود دفاع کرده است؛ چرا از همان ابتدا خود را تسلیم جانیان نکرده است؛ چرا… ما امروز می‌دانیم اگر او در همان لحظه به‌مسلسلی دست می‌یافت، در خالی کردن تمام گلوله‌های خشاب آن بر قلب و مغز گزمه‌های خامنه‌ای درنگ نمی‌کرد.

به‌راستی آیا به‌جز قهر سوزان و گدازان با خمینی، خامنه‌ای و جانوران درنده‌اش راه دیگری متصور بوده است؟ کجاست توفان آن غیرت آتشین که بغرد و به‌این تراژدی هولناک و طولانی در میهن ما پایان دهد؟

علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق)

اردیبهشت ۱۴۰۳‌


🌴براندازیم  #تيك_تاك_سرنگوني    #قیام_تنها_جوابه  

🍏# مجاهدین_خلق ایران #ایران  #  کانونهای شورشی

🌳# MaryamRajavi  # IranRegimeChange   

🌻 پیوند این بلاک  با  توئیتر BaharIran@ 7