۱۴۰۳ مرداد ۵, جمعه

قتل عام ۶۷ ، بزرگ‌ترین قتل عام قرن چگونه آغاز شد؟


                              قتل عام ۶۷ ، بزرگ‌ترین قتل عام قرن چگونه آغاز شد؟

خاطرات يك شاهد قتل عام ۶۷. الف. بيابانكی. قسمت چهارم

دوستی می‌گفت: وقتی اولین بار زندانی آزاد شده‌یی پیش زنده یاد احمد شاملو رفت و شرح کوتاهی از آن چه در قتل عام  سال ۶۷ در زندان‌ها گذشته بود را برای او گفت. شاعر بزرگ سری ناباورانه تکان داد و گفت: «نه! باور نمی‌کنم. نه مجاهدین غلو کردند! نه باور نمی‌کنم …» آن دوست می‌گفت البته این آغاز شکستن ناباوری شاعر بود به فاجعه‌یی که بر ما رفت چون او به خوبی می‌دانست که راوی فاجعه قتل عام این بار یک مجاهد نبود بلکه یک فدایی بود.

البته این گناه شاعر بزرگ و نامی ما نبود که این گونه نسبت به بزرگترین قتل عام  قرن در همین نزدیکی‌های خاک و دیاری که الهام بخش قوی‌ترین شعرهایش بود بی خبر باقی ماند بلکه این نشان دهنده دجالیت مافوق تصوری رژیمی بود که فریب بخشی از ذات و وجودش بود.

برای من هم که سالها هم نفس و هم زنجیر یارانم بودم، یارانی که همین یکی دو ساعت پیش با هم بودیم و به یک باره غیب می‌شدند، تصور آنچه که در پس دیوارها می‌گذشت دشوار بود. الان که از لابلای خاطرات فراموش شده نزدیک به سی سال پیش به آن روزها نگاه می‌کنم ناباوری چون عفریتی زشت‌خو ذهن و ضمیرم را در چنگالش می‌فشرد. آیا براستی تراژدی قتل عام  ۶۷ به وقوع پیوست؟؟

قتل عام  ۶۷ چگونه آغاز شد؟!

سال ۶۷ البته با صدای رگبار مسلسل‌های رزمندگان آزادی در مرزهای غربی کشور آغاز شد. ارتشی از نیروهای تشنه آزادی و رهایی خلق و میهن‌شان که سال‌ها در مرزهای غربی کشور و در خاک کشور همسایه عراق آماده شده بودند تا ضربه نهایی را بر یک دیکتاتوری خونریز متکی به ترور و اعدام وارد سازند. آنان طی سلسه عملیاتی در حال وادار کردن خمینی به پایان جنگ ضد میهنی بودند چون با وارد شدن این پارامتر خمینی تشخیص داد که سرنگونی جدی است .

انعکاس خبر این سلسله عملیات در زندان‌ها از طریق تلویزیون رسمی رژیم و یا روزنامه‌هایش البته شادی و شعف بسیاری را در پی داشت. این همان چیزی است که رژیم به آن هماهنگی عملیات مجاهدین با زندان‌ها می نامد! و این طور می‌خواهد اعدام ۳۰ هزار زندانی را توجیه کند. البته یاوه بافان رژیم نه اینکه از جنس دیوان‌اند و زبان وارونه دارند نمی‌خواهند و یا نمی‌توانند بین یک کنش عاطفی و درونی که مربوط به فرد است با یک بزه و رفتار مجرمانه حتا طبق قوانین عقب افتاده خود تفاوت قائل شوند. به همین دلیل بوق بدستان‌شان، زندانی در زنجیر محصور در صدها زندان سراسر ایران را به شورش متهم می‌کنند تا بتوانند کشتار بی رحمانه‌شان را توجیه کنند.

اما واقعیت این بود که ما در زندان روزها و هفته‌ها و گاه ماه‌ها بعد از انجام یک عملیات از لابلای اخبار روزنامه‌ها یا گفتارهای تلویزیونی رژیم از اخبار بیرون مطلع می‌شدیم و در ملاقات با خانواده هم- اگر اصلا ملاقاتی وجود داشت- به دلیل غلظت حضور پاسداران در چند قدمی تو امکان تبادل هیچ خبری نبود.

بعدش دیگه نوبت شماست!

اردیبهشت ماه ۶۷ بود که شب هنگام پاسدار تازه از جبهه برگشته‌یی وارد بند ما شد. در بند غربی زندان سمنان. اتاق ۴۹. بر خلاف دیگر نگهبانان که غالبا نفهم و ساکت و اخمو بودند، این یکی بیشتر از دیگران اهل معاشرت بود. اخباری از پیروزهای‌هایشان در جبهه‌ها گفت. و گفت ما خیلی به بصره نزدیک شدیم. یک یا حسین دیگر بیشتر نمانده! و بعد با خنده و لودگی اضافه کرد بعدش دیگه نوبت شماست!

کسی در آن لحظه حرف این جوجه پاسدار را باور نکرد البته آنان هرگز به بصره نرسیدند اما خیلی زودتر از آن چه تصور می‌کردیم نوبت ما شد. نوبت سر بدارشدن زندانیان. روزهایی که بزرگترین قتل عام  قرن در آن اتفاق افتاد…             شماره‌های بعدی این مجموعه را در سایت پی بگیرید


🌴براندازیم  #تيك_تاك_سرنگوني    #قیام_تنها_جوابه  

🍏# مجاهدین_خلق ایران #ایران  #  کانونهای شورشی

🌳# MaryamRajavi  # IranRegimeChange   

🌻 پیوند این بلاک  با  توئیتر BaharIran@ 7