۱۴۰۳ خرداد ۲۰, یکشنبه

دست پلیدتان کوتاه- فرخنده ذاکری


                                    دست پلیدتان کوتاه - فرخنده ذاکری 

در هر دوره که نظام ولایت در گرداب بحران فرو می‌رود برای آن‌که توجه را از روی خودش بردارد، دروغی را علم می‌کند تا که فروشندگان شرافت و انسانیت زیر آن رفته و سینه بزنند. در این دوره هم علم‌شان با نام «کودکان اشرف» برپا شده است. بگذار که به این تاجران شرافت و برپا کنندگان این علم بگویم، بد هدفی را نشانه گرفته‌اید. زیرا ما زنده‌ایم و تا زمانی که زنده‌ایم اجازه نمی‌دهیم، دستان پلید شما روی قهرمانان ما، همان مادران و پدرانی که وجودشان چنان سرشار از عاطفه و عشق بود که حاضر نشدند دست از مبارزه برای آزادی بردارند، همانها که آن‌قدر جسور بودند که شهامت انتخاب‌شان برای گذشتن از خواستنی‌ترین عاطفه انسانی یعنی کودکان‌شان، چون برق الماس برای همیشه در تاریخ ایران درخشان است، آری اجازه نمی‌دهیم که شلاق دروغ‌تان را بر تنهای زخمی قهرمانان ما فرود آورید.

آنان فخر ما هستند و شک ندارم که در فردای آزادی، افتخار ایران.

آنان قهرمانانی هستند که راه و رسم بر سر موضع آرمان آزادی ماندن را به هر کس که جستجوگر آزادی باشد، نشان داده و می‌دهند. آنها نه مادر و پدر یک فرد بلکه با زیباترین انتخاب‌ها برای گذشتن از همه چیزشان، مادران و پدران آزادی هستند.

در تاریخچه مبارزات رهاییبخش، هر مادر و پدری که شهامت چنین انتخابی را داشت (آخر انتخاب خودبه‌خودی و مسیر معمول انتخاب، زندگی معمول در کنار فرزند است) از او تقدیر شده و در بسیاری کشورها واجد مدال شجاعت و شرافت گشته است.

گر چه آن دلاوران از شهادت من و ما بی‌نیازند، اما چون لحظه لحظه آن انتخاب‌ها را نمی‌گویم دیدم، بلکه لمس کردم، از آن روزهای پرالتهاب می‌نویسم.

وقتی مینی‌بوس ما آماده حرکت می‌شد جنگلی از دست‌های رویان در آن طرف شیشه بود که حرکت می‌کرد و تا آخرین لحظه تلاش می‌کرد اشکهای ما اینطرفی‌های شیشه را به لبخند بدل سازد. آخر آنها انتخابی بس بزرگ کرده بودند و می‌خواستند ما هم بزرگی آن را درک کنیم. تا آخرین لحظه که مینی‌بوس از پیچ جاده بپیچد دستها هم‌چنان در هوا تکان می‌خورد و من از شیشه‌ای که بین من و عزیزانم فاصله انداخته بود چسبیده و آنها را تا لحظه آخر خیره نگریستم. برای من آنها که زیر مهیب‌ترین بمباران تاریخ که هیچ ربطی هم به رزم و مبارزه‌شان نداشت پشت سر به جا می‌گذاشتم و خودم به جانب دنیای آرامش و آسایش حرکت می‌کردم یک قهرمان بودند. در مینی‌بوسِ ما خواهران و برادرانی بودند که تا آن موقع چند اکیپ را به مرز اردن منتقل کرده بودند. حالا من در اتوبوس با قهرمانان تازه‌یی آشنا می‌شدم.

هر کدام از ما بچه‌ها یک بار آن مسیر خطرناک به سمت مرز را با هزار مراقبت و احتیاط رفتیم، اما آنها که مسئولیت انتقال ما را داشتند هر بار در معرض جان باختن بودند. زیرا در جنگی مهیب در حالی که هواپیما‌های نیروهای ائتلاف مسیر‌های منتهی به جانب مرز با اردن را بمباران می‌کردند، در این مسیر بارها مینی‌بوس ما متوقف شد و ما به‌صورت پراکنده در زمین خاکی روی زمین خوابیدیم، زیرا چشم‌های بیدار و نگهبان ما هواپیمایی را دیده یا صدای هواپیمایی را شنیده بود. در این مسیر بارها مینی‌بوس ما متوقف شد تا هواپیماهایی که ویراژ می‌دادند، بگذرند. التهاب آن لحظات را هرگز فراموش نکرده‌ام. در این نقل و انتقال حتی یک خش روی یکی از ما بچه‌ها نیفتاد در حالی که آن فرشتگان نگهبان ما، با بر دوش گذاشتن سنگین‌ترین امانتها این مسیر را طی می‌کردند. هنوز یک روز از رسیدن ما به هتل اردن نگذشته بود که حرکت سریهای مختلف کودکان به جانب کشورهای اروپایی آغاز شد.

برق انتخاب آن قهرمانان چنان من را تکان داد که دیگر دنیای آرامش و آسایش برایم جلوه‌یی نداشت. آنچه جلوه و رنگ و نور پیدا کرد انتخاب‌های بزرگ و جسارت‌های تکان‌دهنده بود. اینها سرمایه‌ها و گنج مسیر آزادی است. یک جنبش انقلابی مستقل به چنین پشتوانه و بانکی اتکا دارد. بانک مجاهدین فدا و صداقت‌شان است.

یرِیدُونَ لِیطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ- سوره صف آیه۸

حالا دهانهای آلوده به شیخ و شاه‌تان را گشوده‌اید تا نور تابان مسیر آزادی یعنی انتخاب و قیمت دادن قهرمانان ما را خاموش کنید!

این نوری است که من با آن مسیر و راه آزادی را پیدا کردم و این نوری است که هم‌چنان راه نشان می‌دهد.

فرخنده ذاکری



🌴براندازیم  #تيك_تاك_سرنگوني    #قیام_تنها_جوابه  

🍏# مجاهدین_خلق ایران #ایران  #  کانونهای شورشی

🌳# MaryamRajavi  # IranRegimeChange   

🌻 پیوند این بلاک  با  توئیتر BaharIran@ 7