۱۴۰۳ خرداد ۲۹, سه‌شنبه

ایرج مصداقی؛ مأمور رمزدار با مأموریت رمزدار- علیرضا خالوکاکایی


                         ایرج مصداقی؛ مأمور رمزدار با مأموریت رمزدار- علیرضا خالوکاکایی

امروزه دیگر کمتر کسی تردید دارد که ایرج مصداقی کیست؟ چه خطی را دنبال می‌کند؟ از کجا ارتزاق می‌کند؟ دمش به کجا بند است؟ پاسخ چنین سؤالهایی را در مقالهٔ ارزشمند «رد پای نفوذ در خاطرات مصداقی پنهان کردنی نیست»، نگاشته همرزم عزیزم، محمود رویایی می‌توان به‌روشنی یافت. محمود در ابتدای مقاله‌اش نوشته بود، مصداقی تلاش می‌کند با بازسازی و نوسازی مجموعهٔ ۴جلدی «نه زیستن نه مرگ» رد خیانت و مأموریت نفوذ را در خاطراتش پاک کند.

البته مصداقی مذبوحانه می‌کوشد با سرخاب و سفیداب شاهی و چکمه لیسی پرویز ثابتی پس از اسدالله لاجوردی و با ژست مهوع پژوهشگری، ماهیت و مأموریت خود را پنهان کند، اما چهرهٔ واقعی او دیری‌ست بر آفتاب افکنده شده است.

زانو زدن در برابر جلاد و به‌در بردن جان به بهای لو دادن دیگر زندانیان سیاسی، شرکت در شکار مجاهدین همراه با گشتهای دادستانی، تهیهٔ کتاب‌های «کارنامهٔ سیاه» به دستور لاجوردی برای براندن زندانیان مقاوم در دههٔ ۶۰، سپردن تعهد همکاری و گرفتن مأموریت نفوذ در سازمان مجاهدین. ناکام ماندن در نفوذ، نوشتن خاطرات زندان و مطرح کردن خود به‌عنوان «نویسنده»، «پژوهشگر» و میراث‌خوار قتل‌عام‌شدگان، لجن‌پراکنی هیستریک به چهرهٔ مقاومت شرافتمند و سرموضع و رهبری مجاهدین و… پازل‌هایی از چهرهٔ «ایرج مصداقی» هستند.

به تأکید باید گفت با انتشار کتابهای «گواهی و اسناد درباره یک مزدور نفوذی ایرج مصداقی» (سازمان مجاهدین خلق ایران- اسفند ۱۳۹۹)؛ «دادگاه یک دژخیم و مأموریت یک مزدور نفوذی ـ گزارش تحقیقی کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت ایران»؛ افشاگریهای روشنگرانهٴ هنرمند گرامی، آقای فریدون ژورک در مقالهٔ «مرجان و باز هم معتادان به خیانت – ایرج مصداقی یک خائن پشت پردهٴ تنظیم و نگارش کتاب‌های لاجوردی»؛ «بیانیهٔ ۱۶۰۶ زندانی سیاسی شیخ و شاه در مورد یاوه گویی‌های ایرج مصداقی» و دهها یادداشت، مقاله و دیدگاه، جای تردید در مورد کارنامه و عملکرد مصداقی باقی نمی‌ماند.

آشنایان به خط صدور مأموران نفوذی و پاسداران سیاسی به خارج از کشور، دیگر فریب ادا و اطوارهای مشمئزکنندهٴ او را نمی‌خورند. آنها می‌دانند که این آگوست‌کنت همه‌چیزدان! و اهل نظر دادن در مورد شیر مرغ تا جان آدمیزاد، همین‌طوری و از روی تفنن و تلون در یک تلویزیون اینترنتی معلوم‌الحال به وراجی و هوچیگری نمی‌پردازد، بلکه خطی دیکته‌شده از یک تاریک‌خانهٔ اشباح به نام «اتاق مبارزه با نفاق» را پیش می‌برد.

تذکار یک نکتهٔ مهم

آنچه مسلم است در ابتدای سبک و سنگین‌کردن هر اقدام، موضعگیری و اظهارنظر از جانب مصداقی باید موضوع نفوذی بودن او را مدنظر داشت تا دچار خطا و اعوجاج در ارزیابی نشد. الم شنگه‌های مضحک و عروتیزهای آن‌چنانی او و هم‌پاله‌ها و هم‌پیاله‌هایش نباید ما را بفریبد و باعث شود مختصات واقعی‌اش را گم کنیم.

تا پیش از لو رفتن نفوذی بودن مصداقی، عده‌یی گمان می‌کردند که او یک متوهم یا روان‌پریشان مالیخولیاباف است و دچار «اختلال شخصیت خودشیفته» (Narcissistic personality disorder) شده است؛ نوعی بیماری روانی که فرد در آن خود را مهم، بزرگ و استثنایی می‌پندارد و توقع دارد دیگران او را به این چشم نگاه کنند. این تحلیل روان‌شناسانه، ممکن است پایه‌هایی در واقعیت داشته باشد، اما همهٔ قضیه نیست و ما را به بیراهه می‌برد.

مأمور رمزدار با مأموریت رمزدار

«مصداقی را نباید به‌عنوان یک فرد دید. او مأمور و معرف یک جریان اطلاعاتی مشخص است و بحث ما در مورد او نه سیاسی که دقیقاً و تماماً اطلاعاتی است». (ر. ک به «سیاستهای‌جدید وزارت اطلاعات و مأموریت‌ویژه یک مول‌مخبط اطلاعاتی- ایرج مصداقی در سه‌اپیزود»)

آری قبل از هر چیز او یک مأمور اطلاعاتی است. این تحلیلی است که مو لای درز آن نمی‌رود. این آنالیز دقیق مانع از آن می‌شود که ما وارد دستگاهی شویم که از قضا مصداقی می‌خواهد مخاطب خود را وارد آن کند. لوث کردن حماسه‌ها، مخدوش کردن ارزش مقاومت و سرموضع بودن، درهم‌ریختن مفاهیم خلق و ضدخلق و تجاوز به حریم کلمات همان چیزی است که او پی می‌گیرد. سربریدن واژه‌ها و از معنا خارج ساختن آنها «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ» (نساء ۴۶) تمام هنر ضدانقلابی مصداقی است و آن را از خمینی و روح خبیث او، لاجوردی آموخته است.

مصداقی یک مأمور رمزدار است که یک مأموریت رمزدار را پیش می‌برد. خودش در همان روزهای اول به آن اعتراف کرده است:

«تلاش کرده‌ام تا در کنار افشای جنایات رژیم خمینی، زندانی سیاسی و گروه‌های سیاسی را نیز از عرش به فرش آورم… شک نیست که بسیاری از غلوها و بزرگنمایی‌ها و یا حتی آفرینش بعضی از صحنه‌های حماسی و اسطوره‌یی و… با نیت خیر و در راستای تقویت مبارزه علیه نیروهای اهریمنی، انجام شده باشد که این خود متأسفانه می‌شود عذر بدتر از گناه و همان مشکل تاریخی‌‌یی است که رد پایش را در ذهنیگرایی ایرانی می‌بینیم». (نه زیستن نه مرگ. جلد اول)

در همین پاراگراف به‌خوبی می‌شود فهمید که «افشای جنایات رژیم خمینی»! پوش و بهانهٔ این مأموریت است. منظور او از گروه‌های سیاسی نیز جریانی جز مجاهدین (آنتی‌تز فاشیم ولایت فقیهی) نیست. او بعدها نشان داد که با شخص مسعود و مریم رجوی ضدیت هیستریک دارد و منظور او به‌طور مشخص «از عرش به فرش» کشیدن این رهبری است. دقت کنید او «صحنه‌های حماسی و اسطوره‌یی» خلق شده در زندانها و میدانهای مقاومت را ساخته و پرداختهٔ «ذهنی‌گرایی ایرانی»! می‌داند.

مأموریت در توطئه بمبگذاری

وقتی بمب‌گذاری در ویلپنت لو می‌رود، این پاسدار خارج کشوری مأموریت پیدا می‌کند که با تقلید از منطق «خودشان خودشان را می‌کشند»، بگوید کار کار خود مجاهدین بوده است. با این بمب‌گذاری می‌خواسته‌اند انعکاس بگیرند!

«رجوی که مسأله‌اش این حرف‌ها نیستش که. ببینید ظریف حرفش پیش می‌ره. می‌گه آقا ما خود ما تو اروپاییم، رئیس‌جمهورمان تو اروپاست مگه دیوانه‌ایم، ما بیاییم عملیات بکنیم پس کی کرده؟ می‌گه خود این‌ها کرده‌اند. می‌خواهند بذارن کول ما، نه این‌ها نکرده‌اند، رژیم کرده. آن جناحش کرده. البته، البته بگذارید من یک موردی را خدمت‌تان بگم مسعود رجوی از خدا می‌خواست که این بمب آنجا منفجر بشه. مسعود رجوی از خدا می‌خواست این بمب آنجا منفجر شه. چرا چون می‌گفت انعکاس می‌گیریم»! (تلویزیون خارج کشوری وزارت اطلاعات موسوم به میهن- ۲۹بهمن ۹۹)

نکوهش قربانی به جای جلاد

مصداقی یک مأمور رمز دار است و تاریک‌خانهٔ مشعشع به او القاء می‌کنند که با شارلاتانیسم خاص خود نعره بکشد: «رجوی دنبال شهیدسازی و کشته‌سازی است ولی شاهزاده رضا پهلوی دنبال این نیست و مسئولیت می‌شناسد و کار درستی می‌کند». (تلویزیون خارج کشوری وزارت اطلاعات موسوم به میهن. ۵بهمن ۱۴۰۲)

همان مأموریت را که به‌نوشته روزنامه جمهوری اسلامی (۵ تیر ۱۳۹۷) عوامل اطلاعات و سپاه با سردادن شعار رضاشاه روحت شاه انجام می‌دادند، در این حرفهای مصداقی می‌بینید؟ چگونه در عین تخطئه خط سرخ مقاومت و ایستادگی در برابر فاشیسم دینی، خط بی‌هزینگی، وادادگی، انحراف دستآوردهای جنبش و سلطنت مدفون را تبلیغ می‌کند و اسم آن را «مسئولیت‌شناسی»! می‌گذارد. او به‌رغم تلاش برای ردگم‌کنی، به خودش زحمت ابداع کلمات دیگری برای شیطان‌سازی از مجاهدین نمی‌دهد و همان ترم‌های ساییده‌شده و لو رفتهٔ «فرقه» و «کشته‌سازی»، «کودک سرباز»، «مغزشویی» و… را نشخوار و بازنشخوار می‌کند.

انداختن تقصیر به گردن قربانی

آنگاه که از غیب‌خانهٔ مرموز ولایت (اتاق مبارزه با نفاق) فرمان می‌رسد که کشتار مجاهدین در اشرف و لیبرتی به گردن رهبری آنها بیفتد تا دستان به‌خون آغشتهٔ خامنه‌ای و سلیمانی و نیروی تروریستی قدس تطهیر شود باز این مأمور نفوذی را می‌بینیم که ایفای نقش می‌کند.

«در اشرف وادار می‌کرد این افراد را برن جلوی نیروهای تا دندان مسلح عراقی که تو ایران آموزش دیده بودند، رهبرانشان رژیمی بودند همین مثل ابومهندس چه می‌دونم امثالهم بودند، به خون این‌ها تشنه بودند این‌ها را تحریک می‌کردند، جلو آنها وایستند از پشت هم سنگ می‌زدند که آنها این‌ها را به رگبار ببندند و کشته بشند. رجوی به این‌ها می‌گفت شهید طلایی. چرا شهید طلایی می‌گفت؟ چون اسم ما را این‌ها تو مطبوعات مطرح می‌کنند». (تلویزیون خارج کشوری وزارت اطلاعات موسوم به میهن– ۲۳تیر ۱۴۰۰)

آیا در پساپشت جمله‌های مصداقی همان منطق کثیف شکنجه‌گران شاه و شیخ را نمی‌بینیم؟ آنها همیشه گناه را به گردن قربانی می‌انداختند که چرا خود را به کشتن داده است!

توهین به قهرمانان سرفراز خلق

مصداقی در حالی که در کارنامهٔ ننگین خود جز نوشتن انزجارنامه [بخوانید ندامت‌نامه]، تن‌دادن خفت‌بار به شرایط بازجو برای زنده‌ماندن، شرکت در گشتهای کمیته‌های ضربت دادستانی برای شکار مجاهدین، و تهیه و تدوین «کتاب کارنامهٔ سیاه» برای براندن زندانیان سیاسی و… نداشته است، مجاهد قهرمان «آسیه رخشانی» از شهیدان ۱۹فروردین را کودکی ۱۵ساله می‌نامد که از آمریکا به اشرف برده شده تا در مقابل گلوله‌های سپاه بدر و حشدالشعبی قرار داده شود!

این دنائت لاجوردی‌گونه در حق مجاهدی که خود در تعهد‌نامهٔ تکان‌دهنده‌اش جمله‌های زیر را نوشته، به‌راستی جای تأمل دارد:

«من مجاهد می‌مانم و مجاهد می‌میرم و هیچ حرف دیگری بر سر این موضوع ندارم. جسد من یا در اشرف خاک خواهد شد و یا در مسیر آزادی وطنم ایران و یا در خاوران کنار مجاهدان قتل‌عام شده. برای من هر لحظه و ثانیه در اشرف بودن و در سازمان مجاهدین بودن منت است و نعمت و از خدا هیچ چیز دیگر غیر از این نمی‌خواستم و نمی‌خواهم»

لابد با آن استدلال سخیف و برآمده از ذهن متعفن یک خائن و تواب تشنه به‌خون است که مصداقی به سربداران قتل‌عام ۶۷ توهین می‌کند و خوشحال است از این‌که «احمق»! از دنیا نرفته است.

«دوستان عزیز! به شرفم سوگند که یک دلیل داره برای خوشحالی که در کشتار۶۷ زنده ماندم می‌دانید چیست؟ که احمق از دنیا نرفتم». (تلویزیون خارج کشوری وزارت اطلاعات موسوم به میهن. ۸شهریور ۱۴۰۲)

عمر کوتاه و پرافتخار آسیه رخشانی، مجاهدی که لحظهٔ مرگ خود را در دوربین‌اش ثبت کرد، با عمر دراز و کرکس‌وار امثال مصداقی، داستان عقاب و کلاغ دکتر پرویز ناتل خانلری را فرایاد می‌آورد؛ آنجا که عقاب دل‌آزرده از مردارخواری کلاغ به او گفت:

سالها باش و بدین عیش بناز

تو و مردار تو و عمر دراز

من نیم درخور این مهمانی

گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد

عمر در گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت

زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالاتر شد

راست با مهر فلک، همسر شد

لحظه‌یی‎ چند بر این لوح کبود

نقطه‌یی ‎ بود و سپس هیچ نبود

اگر فدا شدن برای بهروزی خلق و هیچ نخواستن برای خود، حماقت است؛ چه «حماقت» زیبایی!

ساکن رسوای فاضلاب وزارت

رسوایی مزدور نفوذی و کارت سوخته وزارت بدنام به حدی است که در فاضلاب وزارت، خط در میان، از این‌که این یا آن رسانه او را تحویل نمی‌گیرند آه و ناله می‌کند و حاضر است کتاب‌هایش را مجانی به کتابخانه‌ها بدهد ولی قبول نمی‌کنند!

«این کتابم را نگاه کنید قتل کشیشان… . . این ایرانیان عزیز بخشی‌شون که دست دارند برای من می‌زنند. شما فکر کنید به این کتابهای من موافقت نشده کمک کنند ۲۵۰۰ صفحه یا این کشیش‌ها، بروید ببینید به کدام کتابها موافقت شده. همین که با چوب ما رو نمی‌زنند باید خدا را شکر کنیم. کتاب را موافقت نمی‌کنند که کتابخانه‌ها نروند. ۲۹۵ کتابخانه در سراسر سوئد این کتاب نره توش. فکر می‌کنید کی چپ‌های سابق و کمونیست‌های سابق. سالهای قبل آمدند رفتند تو این نهادها کتاب من را باهاش موافقت نمی‌کنند که کمک، کمک هم نمی‌خواهم برای این‌که برود کتابخانه فکر نکنید نصف قیمت می‌خرند. خودم هم نمی‌توانم مجانی کتابم را ببرم کتابخانه بگویم مجانی بگذارم ولی نمی‌گذارند. رفتم تلاش کردم ولی نمیشه. جامعه ما اینه». (تلویزیون خارج کشوری وزارت اطلاعات موسوم به میهن. ۲تیر ۱۴۰۰)

در نهایت او می‌ماند و فاضلاب شفاهی وزارت بدنام به نام «مهین تی‌. وی». «کارشناس»! صادراتی، در حقد ناشی از افشا شدگی و طرد‌شدن و نیز انزوای عبرت‌آموز چیزی را که نباید بگوید، می‌گوید و دست خود را رو می‌کند.

«یک مشت اراذل و اوباش فرقه رجوی بیایند، بگویند اونها مسأله‌شان این است که این‌قدر بزنند که رسانه‌ها من را دعوت نکند اینها فکر می‌کنند این مسأله‌ام است. اگر کسی قرار است حرف من را بشنود، اونهایی که قرار است بشنوند، در میهن تی‌. وی می‌شنوند. همین که همه فهمیدند اون کسی که کارهای من را بخواهد. اگر کسی به هوای من بخواهد بیاید می‌داند کجا بیاید». (تلویزیون خارج کشوری وزارت اطلاعات موسوم به میهن. ۲تیر ۱۴۰۰)

بله، به‌خوبی واضح است «آنهایی که قرار است بشنوند» [قره مأموران وزارت بدنام و پاسداران خارج کشوری] در میهن تی‌. وی می‌شنوند. آنها می‌دانند کجا باید بیایند!‌

او مأموری بود که در دستگاه اطلاعاتی شیخ می‌خواست «مثل آدم‌های بزرگ کارهای بزرگ بکند»! و به‌قول خودش مجاهدین را «از عرش به فرش» بکشاند. می‌خواست با ارتزاق از خون جوشان و فراموش‌ناشدنی قهرمانان قتل‌عام ۶۷ بر آرمان و رهبری آنان بتازد، اکنون به لته‌یی چرکین در دستان توله شاه و جلادان شیخ تبدیل شده است.

این است فرجام ننگین یک مزدور نفوذی در انتهای پیسی و فلاکت. و چه بد فرجامی در انتظار خائنان و تیزکنندگان دشنهٔ جلاد است! «فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَار» ِ (حشر۲)

علیرضا خالوکاکایی - خرداد ۱۴۰۳


🌴براندازیم  #تيك_تاك_سرنگوني    #قیام_تنها_جوابه  

🍏# مجاهدین_خلق ایران #ایران  #  کانونهای شورشی

🌳# MaryamRajavi  # IranRegimeChange   

🌻 پیوند این بلاک  با  توئیتر BaharIran@ 7