۱۴۰۳ خرداد ۲۱, دوشنبه

بازخوانی داستان کهریزک و قتل پزشک وظیفه دکتر رامین پوراندرجانی! - دکتر پوراندرجانی از شاهدان جنایات کهریزک چگونه کشته شد


بازخوانی داستان کهریزک و قتل پزشک وظیفه  دکتر رامین پوراندرجانی! - دکتر پوراندرجانی از شاهدان جنایات کهریزک  چگونه کشته شد .

دکتر رامین پوراندرجانی چگونه کشته شد؟

رامین پوراندرجانی در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ به عنوان پزشک وظیفه به بازداشتگاه کهریزک اعزام شد. کهریزک مکانی بود که در آن بسیاری از معترضان به طور غیرقانونی و در شرایطی غیرانسانی بازداشت شده بودند. این بازداشت شدگان در این زندان به شدت شکنجه شده و تحت انواع اقدامات غیر انسانی قرار گرفتند. پوراندرجانی در این بازداشتگاه وظیفه داشت که به وضعیت سلامت بازداشت‌شدگان رسیدگی کند. او با مشاهده شکنجه‌ها و آزار و اذیت‌هایی که بر بازداشت‌شدگان روا می‌شد، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و به وظیفه اخلاقی خود برای کمک به آنها عمل کرد.

شهادت رامین پوراندرجانی: پوراندرجانی در مورد شرایط وحشتناک کهریزک و شکنجه‌هایی که بر بازداشت‌شدگان اعمال می‌شد، به مقامات بالاتر شهادت داد. او همچنین از سهل‌انگاری و بی‌تفاوتی مسئولان در قبال جان بازداشت‌شدگان انتقاد کرد. شهادت‌های رامین پوراندرجانی نقش مهمی در افشای جنایات کهریزک و رسوایی مسئولان آن بازداشتگاه داشت.

مرگ مشکوک رامین پوراندرجانی

تنها چند ماه پس از تعطیلی کهریزک، رامین پوراندرجانی در خرداد ۱۳۸۸ در محل کار خود در بهداری نیروی انتظامی تهران جان خود را از دست داد. مرگ پوراندرجانی در شرایطی مشکوک رخ داد و هیچگاه به طور کامل روشن نشد که چه اتفاقی برای او افتاده است.

برخی معتقدند که او به دلیل خودکشی جان خود را از دست داده، اما عده‌ای دیگر مرگ او را به مسمومیت یا قتل عمدی توسط مقامات امنیتی مرتبط می‌دانند.

میراث رامین پوراندرجانی: رامین پوراندرجانی به عنوان نمادی از تعهد به اخلاق پزشکی و شجاعت در برابر ظلم شناخته می‌شود.

مرگ او یادآور خطرات ایستادگی در برابر بی‌عدالتی و اهمیت دفاع از حقوق بشر است.

نام و خاطره رامین پوراندرجانی در میان بسیاری از مردم ایران زنده است و او به عنوان یکی از شهدای راه آزادی و دموکراسی شناخته می‌شود.

فودازی وارد می‌شود!

خبرگزاری ایلنا به انتشار مصاحبه‌ای با «سردار» فودازی می‌پردازد و در معرفی او می‌گوید: «زمانی که ریاست بازرسی پلیس پایتخت را برعهده داشت، مسئول رسیدگی به پرونده بازداشتگاه کهریزک نیز شد».

ایلنا در مقدمه گزارش می‌نویسد که به دنبال اعتراضات در روز ۱۸ تیرماه ۸۸ نیروی انتظامی ۲۰۰ نفر را دستگیر کرده و در هماهنگی با دادستانی به بازداشتگاه کهریزک منتقل می‌شوند.

تنها بعد از مرگ یکی از فرزندان حکومتگران که جزء بازداشتی‌ها در کهریزک بود موضوع بالا می‌گیرد و ظاهرا خامنه‌ای ناچار می‌شود فرمان به تعطیلی آنجا بدهد.

مصاحبه با فودازی به این صورت ترتیب داده شده است که هیچکس طی آن متهم نمی‌شود و فقط نشان داده می‌شود که در کهریزک اتفاق خاصی نیفتاده است.

پاک کردن رد سپاه

مهمترین موضوع در هر پرونده برای حکومت، پاک کردن هرگونه ردی از سپاه است.

فودازی می‌گوید: «بازداشتگاه کهریزک در زمان سال ۸۸ نیز تحت نظر نیروی انتظامی بود و هیچ کدام از سرداران سپاه در آن نقشی نداشتند».

در قدم بعد او نیروی انتظامی را نیز تبرئه می‌کند.

تفکیک جرائم!

«سردار» فودازی می‌گوید: «برای بازداشت شدگان ۱۸ تیر ۸۸ دو اتاق بزرگ در نظر گرفته شده بود که آن‌ها در آنجا نگهداری شوند. و هیچ گونه ارتباطی میان این بازداشت شدگان و اراذل و اوباشی که پیش از این در کهریزک نگهداری می‌شدند، وجود نداشت».

به این واسطه زمینه ضرب و شتم دستگیرشدگان ۱۸ تیر توسط زندانیان عادی به تحریک زندانبان منتفی می‌شود.

برای اثبات این امر، فودازی می‌افزاید: «ما از بیش از ۹۰ نفر از بازداشت شدگان کهریزک رضایت گرفتیم و در گفت‌وگوهایی که با آن‌ها داشتیم هیچ یک ادعایی مبنی بر مورد ضرب و شتم قرار گرفتن از سوی سایر زندانیان را نداشتند».

معنی رضایت

کسانی که زندان های جمهوری اسلامی! را تجربه کرده‌اند می‌توانند درباره معانی «رضایت گرفتن»، «گفت‌و‌گو» و «ادعایی نداشتن»، توضیحات مکفی ارائه کنند.

یکی از بازادشت شدگان ۱۸ تیر ۸۸ می‌گوید: «روز ۱۹ تیر بود بازپرس «حیدری‌فر» در حیاط پلیس پیشگیری به ما گفته بود اگر تا آخر تابستان زنده از بازداشتگاه کهریزک بیرون آمدید، تازه بگویید کهریزک کجاست!!! همه در استرس بودیم که کهریزک کجاست که قرار است تا اخر تابستان از آنجا زنده بیرون نیاییم!!!»

پی وی سی

او سپس می‌افزاید که در کهریزک، ۳۰ تا ۳۵ نفر از مجرمان خطرناک را از «قرنطینه دو» وارد قرنطینه ما کردند. تصورش هم سخت است که حدود ۱۷۰ نفر در مساحت ۶۰ متری بمانیم. حدود ساعت ۱۱ صبح بود که چند نفر از مجرمان خطرناک پشت درب قرنطینه یک با لوله‌های پی‌وی‌سی ایستاده بودند و به ما گفتند: تا سه شماره می‌شماریم باید به حیاط بروید.

وقتی از در قرنطینه خارج می‌شدیم با لوله پی‌وی‌سی بر سر و صورت ما می‌زدند. وارد حیاط بازداشتگاه کهریزک شدیم و همگی پا برهنه بر کف آسفالت داغ سوزان برای آمارگیری نشستیم…

تمام پا‌هایمان از شدت گرمای آسفالت می‌سوخت ولی نمی‌توانستیم اعتراض کنیم، هر کسی اعتراض می‌کرد به بیرون از صف برده می‌شد و به شدت با لوله پی‌وی‌سی کتک می‌خورد.

افسر نگهبان محمدیان دستور داد در آفتاب سوزان بر کف حیاط کهریزک چهار دست و پا راه برویم. من چون از قبل پایم شکسته بود، نتوانستم چهار دست و پا راه بروم. من و چند نفر که چهار دست و پا نمی‌توانستیم برویم، حدود پنج ضربه بر کف دست‌هایمان زد. آنقدر محکم زد که از دست کف‌هایمان خون می‌آمد.

افسر نگهبان  سر صف یک شعار می‌داد که باید با صدای بلند آن را فریاد می‌زدیم: «اینجا کجاست؟؟ کهریزک… کهریزک کجاست؟؟؟ آخر دنیا… از غذا راضی هستید؟؟ بله قربان؟؟؟ آدم شدید؟؟؟ بله قربان».

افسر نگهبان دستور داد تا دود موتور خانه را که برق بازداشتگاه کهریزک را تامین می‌کرد، از دریچه‌ای به داخل بازداشتگاه بفرستند.

روز بیست و یکم تیر یکی از دوستان که صدای خوبی داشت شروع به خواندن زیارت عاشورا کرد. در طول خواندن زیارت عاشورا همه‌مان گریه می‌کردیم، در‌‌ همان لحظات بود که از دریچه‌ای به داخل قرنطینه دود گازوئیل وارد کردند. فقط به جرم خواندن زیارت عاشورا یا شاید به خاطر سوزی که در صدایمان بود. افسر نگهبان بعد از خواندن زیارت عاشورا دستور داد که ما را به داخل حیاط منتقل کنند. ما را به قرنطینه برگرداندند در حالیکه آنجا را به خاطر وجود شپش و گال زیاد سم‌پاشی کرده بودند. در آن هوای آلوده و مسموم حدود پنجاه نفر از هم بندی‌هامان از هوش رفتند.

داستان شکنجه در کهریزک

استوار خمس آبادی ۱۲ نفر از بازداشتی‌های روز ۱۸ تیر را که در قفس نگهداری می‌شدند، به بیرون از حیاط آورده بود و داشت آمارگیری می‌کرد. او به «محمد کرمی» وکیل بند بازداشتگاه کهریزک دستور داد چند نفر از بچه‌های قرنطینه یک را بیرون بیاورند تا آن‌ها را کتک بزنند که به قولشان درس عبرتی شود برای دیگران که بفهمند «کهریزک کجاست!».

محمد کرمی داخل قرنطینه یک آمد و از میان آن همه آدم، «سامان مهامی» و «احمد بلوچی» را بیرون کشید و بعد نگاهش به من افتاد که جلوی دست‌شویی ایستاده بودم، صدایم زد: «تو هم بیا بیرون…». من می‌دانستم بروم بیرون کتک بدی خواهم خورد، گوشه‌ای نشستم تا من را از یاد ببرد. ولی دوباره وارد قرنطینه یک شد و به زور کتک به همراه دو نفر دیگر من را از قرنطینه بیرون برد و خمس آبادی زدن من با لوله پی‌وی‌سی را شروع کرد.

کتک خوردن من حدود بیست دقیقه طول کشید. بعد محمد کرمی به همراه دو نفر به من پابندهای آهنی زدند و من را از یک میله آهنی آویزان کردند. در این وضعیت بودم که دیدم سامان مهامی و احمد بلوچی هم آویزان هستند.

پابند‌ها آنقدر تیز بودند که وقتی آویزان شدم، از مچ پا‌هایم خون می‌آمد… استوار خمس آبادی با استوار گنج بخش شروع کردند به زدن من با‌‌ همان لوله‌ پی‌وی‌سی، می‌گفتند: «باید بلند داد بزنی و بگی گه خوردی».

من نمی‌توانستم آن را بگویم و تنها سکوت کرده بودم… صدای بچه‌ها را می‌شنیدم که بلند صلوات می‌فرستادند تا شاید آن‌ها از کتک زدن من دست بردارند. ولی آن‌ها همچنان ادامه می‌دادند، دیگر آنقدر زدند که مجبور شدم این جمله را بگویم و پیوسته تکرار می‌کردم… دهانم خشک شده بود.

بعد از بیست دقیقه مرا پایین آوردند… در شوک بودم… چند تن از مجرمان مرا به داخل قرنطینه بردند. سپس یکی دو نفر از هم‌بندیان من را به دست‌شویی بردند تا روی صورتم آب بریزند و زخم‌هایم را بشویند که در‌‌ همان لحظه استوار خمس آبادی یک قفل کتابی به محمد کرمی داد تا دوباره من را بزنند.

قفل کتابی

محمد کرمی وارد دستشویی شد و شروع کرد با قفل بر سر و صورت من کوبیدن و من یک لحظه از حال رفتم و تمام سر و دهنم خونی شده بود. او من را از شلوارم می‌گرفت و بلند می‌کرد و محکم بر زمین می‌کوبید. کم کم شلوارم پاره شد و دیگر کاملا برهنه بودم و برهنگیم در میان آن همه فشار و درد، درد بزرگ دیگری بود که مدام از ذهنم می‌گذشت. بعد از آن روی گردنم ایستاد و با پا‌هایش محکم فشار می‌داد تا مرا خفه کند. حدود سه چهار دقیقه طول کشید… خفگی را کاملا احساس کردم. بی‌نفسی و به تدریج بی‌زمانی… انگار همه چیز برایم بی‌رنگ می‌شد و مقابل چشم‌هایم نقطه روشنی داشت بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد… مثل مرگ بود… خود مرگ بود!

دیگر از حال رفته بودم و محمد کرمی که فکر کرده بود دیگر من مرده‌ام، پا‌هایش را از روی گردنم برداشت.

این زندانی سابق کهریزک نقل می‌کند که بعد از مدتی آنها را به اوین منتقل می‌کنند، او می‌گوید: «حدود دو ساعت بود که وارد زندان اوین شده بودیم. سعید مرتضوی به داخل زندان اوین آمد. من را پیش سعید مرتضوی بردند، سعید مرتضوی از من پرسید که چرا این زخم‌ها در بدنت هست.

من گفتم: در کهریزک شکنجه شدم… او گفت: «از کجا معلوم که در کهریزک شکنجه شدی؟»… گفتم: «این همه شاهد دارم»… سعید مرتضوی گفت: «نباید جایی بگی که در کهریزک شکنجه شدی، باید بگی بیرون از کهریزک این اتفاق برات افتاده و شکنجه شدی».

رامین پوراندرجانی، پزشک کهریزک

فودازی درباره پزشک کهریزک، رامین پوراندرجانی که شاهد آن جنایت ها بوده است اینگونه می‌گوید: «متاسفانه آن پزشک وظیفه بر اثر ترسی که داشت و به او به اشتباه گفته بودند تو مقصری دچار جنون آنی شده و با خوردن قرص خودکشی کرد.

فودازی درباره فرماندهان ناجا می‌گوید: «برای بررسی اتهامات برخی از مقامات نیروی انتظامی آن‌ها از کار تعلیق شدند. اما در جریان رسیدگی‌ها مشخص شد که هیچ یک در این ارتباط اتهامی نداشته و به خاطر بی‌گناهی محکوم نشدند.

تصویر کلی!

فودازی در ارائه یک تصویر کلی از آنچه او در پرونده کهریزک برای نظام رفع و رجوع کرده است، می‌گوید:«بازرسی پلیس تهران بزرگ در این ماجرا از ۹۰ نفر رضایت گرفت. همه آن‌ها گفتند که در کهریزک هیچ‌کس به من دست نزده است. ما در کهریزک بیش از دویست نفر بازداشتی داشتیم. آن‌ها می‌گفتند ما را هل دادند، اما اینکه بزنند و تجاوز کنند؛ صحت ندارد. سه نفری که در کهریزک فوت کردند سرما خورده بودند و در اثر مننژیت فوت کردند. البته برخی از بازداشت شدگان موقع دستگیری کتک خورده بودند، اما در بازداشتگاه کتک نخورده بودند.

ولی امر

اما همه حرف تنها در یک عبارت خلاصه می‌شود؛ ولی امر.
فودازی می‌گوید: «نیروی انتظامی در تمام صحنه‌ها چون کار اجرایی می‌کند و تابع ولی امر خود می‌باشد هرگز وارد سیاست نمی‌شود.

به عبارت دیگر نیروی انتظامی حیطه خامنه ای محسوب می‌شود در نتیجه نمی‌شود که آنرا تبرئه نکرد. حال برای رسیدن به این هدف هرکاری می‌توان کرد مثلا پزشک زندان را کشت و مدعی شد که «خودکشی کرده است» و «نظریه پزشکی قانونی در این ارتباط موجود است».

انتهای داستان

آیا کشتارهای دهه ۶۰ مردم را در اعتراض به حکومت متوقف کرد؟ آیا قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ توانست صدای آزادیخواهی را خاموش کند؟ آیا حمله به کوی دانشگاه در ۱۸تیرماه ۷۸ نتیجه‌ای برای حکومت داشت؟

آیا شکنجه و تجاوز و کشتار در کهریزک برای حکومت آینده ای رقم زد؟ یا همه‌ی اینها پرونده قطور جنایت علیه بشریت در حکومت ولایت فقیه را سنگین‌تر کرده است؟ و به هرحال نسل‌های جدیدی به میدان می‌آیند که آنها نیز چون اسلاف خود از دیکتاتور نمی‌ترسند. آنان از قیام دانشجویان در ۱۸تیرماه ۷۸ الگوگرفته و فریاد دادخواهی را بلندتر و رساتر فریاد خواند زد.


🌴براندازیم  #تيك_تاك_سرنگوني    #قیام_تنها_جوابه  

🍏# مجاهدین_خلق ایران #ایران  #  کانونهای شورشی

🌳# MaryamRajavi  # IranRegimeChange   

🌻 پیوند این بلاک  با  توئیتر BaharIran@ 7