۱۴۰۳ تیر ۱۲, سه‌شنبه

میرزاده عشقی؛ نخستین روشنفکر معترضی که توسط رضاخان ترور شد!

                    ۱۲ تیرماه سالگرد ترور میرزاده عشقی شاعر توانمند ایرانی در عصر مشروطه است.

شعر جمهوری سوار عشقی، زمینه ساز ترور او توسط رضاخان شد  -۱۲ تیرماه سالگرد ترور میرزاده عشقی شاعر توانمند ایرانی در عصر مشروطه است.میرزاده عشقی که یک وطن پرست پرشور و خواهان رشد و ترقی ایران بود، در دوران کوتاه عمر خود تلاش کرد که با عوامل عقب‌ماندگی و واپسگرایی در جامعه ایران بستیزد.

او که شاعری توانمند و روزنامه نگار و نمایشنامه نویس متبحری بود، در سال ۱۲۷۳ شمسی در  همدان متولد شد و در ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳ توسط عوامل رضاخان ترور شد.

مزار میرزاده عشقی در شهرری
مزار میرزاده عشقی در ابن باویه شهرری

میرزاده عشقی شوریده سر و آرمانگرا

میرزاده عشقی در اوایل جنگ جهانی اول (۱۹۱۴–۱۹۱۸ میلادی) و دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده، از همدان به استانبول رفت.

میرزاده عشقی در استانبول در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب عالی، جزو مستمعین آزاد حضور ‌یافت و به تحصیل دانش پرداخت.

اما سر پرشور میرزاده عشقی دوباره او را به سوی وطن کشاند و تلاش کرد که همه توانش را علیه استبداد بکار گیرد.

میرزاده عشقی، پس از بازگشت به همدان، همراه با حزب سوسیالیست و هم‌کاران اقلیت مجلس، به مبارزه علیه دیکتاتوری سلطنتی پرداخت.

سخنرانی‌های تند و مقالات و اشعار آتشین میرزاده عشقی علیه وثوق‌الدوله نخست وزیر وقت و علیه قرداد سال ۱۹۱۹، باعث شد که وثوق‌الدوله حکم دست‌گیری او را صادر و وی را روانه زندان کند. میرزاده عشقی قرداد ۱۹۱۹، را قرارداد فروش ایران به انگلستان نامیده بود.

اما در سال ۱۳۰۲، با آغاز زمزمه‌ی جمهوری که از طرف رضاخان با هدف کنار زدن قاجار مطرح شد، میرزاده عشقی در مقاله‌ای تحت عنوان جمهوری قلابی، به‌مخالفت با رضاخان برخاست و در نخستین شماره‌ی روزنامه «قرن بیستم» که در همان سال دایر کرده بود، چندین کاریکاتور و شعر تند مبنی بر هزل بودن و غیرواقعی بودن جمهوری رضاخانی منتشر کرد.

به عقیده‌ی بسیاری از مورخان، میرزاده عشقی از مهم‌ترین روشنفکران آغاز دوره‌ی روشنگری پس از مشروطه بود که دیکتاتوری رضاخان تحمل او را نداشت.

دردمندی شاعر را می‌توان در لابلای شعرهای زیبای او دریافت:

هرچه من ز اظهار راز دل، تحاشی می‌کنم               بهر احساسات خود، مشکل تراشی می‌کنم

ز اشک خود بر آتش دل، آب پاشی می‌کنم              باز طبعم بیشتر، آتش‌فشانی می‌کند

ز انزلی تا بلخ و بم را، اشک من گل کرده است        غسل بر نعش وطن، خونابه دل کرده است

دل دگر پیرامن دلدار را، ول کرده است                   بر زوال ملک دارا، نوحه خوانی می‌کند

دست و پای گله با، دست شبانشان بسته‌اند             خوانی اندر ملک ما، از خون خلق آراسته‌اند

گرگ‌های آنگلوساکسون، بر آن بنشسته‌اند             هیئتی هم بهرشان، خوان گسترانی می‌کند

به‌نقل از خود میرزاده عشقی، روزنامه قرن بیستم در زمان انتشارش تنها دو مشترک داشته است؛ ولی مسلماً شهرت آن مدیون نام خود عشقی بوده است.

در واقع آنچه باعث شد عشقی را ترور کنند، داستان منظومی بود با نام جمهوری‌نامه که کنایه زیاد داشت.

مخالفت عشقی با رضاخان

دشمنی میرزاده عشقی با رضاخان از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ آغاز شد. او از مخالفان کودتا و بازگشت دیکتاتوری بود.

هنگامی که رضا خان قزاق که تازه از راه رسیده و دشمن مشروطه بود، با فریب دعوی جمهوری‌خواهی کرد، میرزاده عشقی به مخالفت با او پرداخت.

از دیگر همراهان میرزاده عشقی در آن روزگار، برخی روشنفکران هم‌عصرش از جمله ملک‌الشعرای بهار، استاد حسین بهزاد، فرخی یزدی و نیما یوشیج، پدر شعر نوین فارسی، بودند.

داستان جمهوری‌خواهی رضاخان البته فریبی بود که برای چندصباحی حتی برخی روشنفکران آن عصر را هم با خود برد؛ اما به‌سرعت دستش رو شد و ناگزیر از بازگشت به اصل خویش و قبضه قدرت سلطنتی شد.

صحنه‌ی بازسازی شده از ترور میرزاده عشقی

میرزاده عشقی آخرین شماره روزنامه «قرن بیستم» را در تیرماه سال ۱۳۰۳، منتشرکرد.

در آن شماره کاریکاتورهایی بود که رضاخان را دست‌نشانده انگلیس‌ها نشان می‌داد.

شهربانی بلافاصله روزنامه را توقیف کرد؛ و خود عشقی نیز بامداد روز ۱۲ تیر همان سال در سن ۳۱ سالگی توسط ۳ نفر از عوامل اداره تامینات شهربانی رضاخان به بهانه تحویل نامه و با شلیک گلوله درحیاط منزلش در سه‌راهی سپهسالار به‌قتل رسید.

آن ۳نفر از عوامل محمد درگاهی، معروف به محمد چاقو رئیس شهربانی رضاخان بودند.

اسم یکی از قاتلان ابوالقاسم بهمن و نفر شلیک‌کننده حبیب همدانی نام داشت. قاتل دستگیرشده، به قضاییه رضاخانی سپرده شد اما پس از ۲سال، بی‌گناه اعلام و آزاد گردید.

رئیس دادگاه، قاضی صدرالاشراف بازجوی بدنام جنایت باغشاه بود که در خون میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و یاران مشروطه‌خواه او در آغاز استبداد محمدعلیشاهی و جنایت‌های لیاخف روسی دست داشت.

کلنل لیاخف، فرمانده روسی نیروی قزاق رضاخان بود که مجلس مشروطه را به توپ بست و آن را تعطیل کرد.

شعر جمهوری سوار

شعر «جمهوری سوار» یکی از شعرهای سه گانه‌یی بود که باعث ترور میرزاده عشقی توسط عوامل رضاخان شد.

قسمتی  از این شعر چنین است؛

…کدخدائی بود کاکا عابدین

سرپرست مردم آن سرزمین

خمره ای را پر ز شیره داشته

از برای خود ذخیره داشته

مرد دزدی ناقلا «یاسی» بنام

اهل ده در زحمت از او صبح و شام

بود همسایه بر آن، کاکای زار

وای از همسایه ناسازگار

عابدین هر گه که می‌گشتی برون

«یاسی» اندر خانه می‌رفتی درون

نزد خم شیره، بگرفتی مکان

هم از آن شیرین، همی کردی دهان

این عمل تکرار هی می‌گشته است

شیره هم رو بر کمی می‌هشته است

تا که روزی، کدخدای دهکده

دید از مقدار شیره کم شده

لاجرم اطراف خم را، کرد سیر

دید پای خمره، جای پای غیر

پس همه جا، جای پاها را بدید

تا به درب خانه «یاسی» رسید

بانگ زد ای یاسی! از خانه درآ

اینقدر همسایه آزاری چرا؟

دزد شیره، یاسی نیرنگ باز

کرد گردن را ز لای در دراز

گفت او را این چنین، کاکا سخن:

«تو چه حق داری خوری از رزق من!»…

از ترحم، عابدین صاف دل

جرم او بخشید و شد یاسی خجل

چونکه از این گفتگو چندی گذشت

نفس اماره، به یاسی چیره گشت…

رفت بر پشت خری شد جایگزین

راند خر را در سرای عابدین

دست خود را در درون خم ببرد

تا دلش می خواست از آن شیره خورد

کار خود را کرد، چون بر پشت خر

با همان خر، آمد از خانه به در

بار دیگر باز، کاکا در رسید

تا نماید شیره اش را بازدید

باز دید اوضاع خم، بر هم شده

همچنین از شیره خم کم شده

پای خم را کرد با دقت نظر

دید پای خمره، جای پای خر!

اندرون خمره هم، سر برد و دید

هست جای پنجه یاسی پدید

سخت در حیرت، فرو شد عابدین

هم ز خر بد دل، هم از یاسی ظنین

پیش خود می‌گفت این و می‌گریست:

ای خدا این کار، آخر کار کیست؟

گر که خر کردست خر را نیست دست!

یاسی ار کردست، یاسی بی سم است؟

زد دو دستی بر سر، آخر عابدین

وز تعجب بانگ بر زد این چنین!

چنگ چنگ یاسی و پا پای خر

من که از این کار، سر نارم به در!»

این حکایت زین سبب کردم بیان

تا شوند آگاه ابنای زمان

گر بخواهد آدمی، پی گم کند

پاهای خویشتن را سم کند

هر که اندر خانه دارد مایه ای

همچو یاسی دارد، او همسایه ای

یاسی ما هست ای یار عزیز:

حضرت جمبول یعنی انگلیز

آنکه دائم، کار یاسی می‌کند

وز طریق دیپلماسی می‌کند

ملک ما را، خوردنی فهمیده است

بر سر ما شیره ها، مالیده است!

او گمان دارد که ایران بردنی است

همچو شیره، سرزمینی خوردنی است

با «وثوق الدوله »بست، اول قرار

دید از آن، حاصلی نامد به کار

پول او خوردند، بر زیرش زدند

پشت پا بر فکر و تدبیرش زدند

چونکه او مأیوس گردید از وثوق

کودتائی کرد و ایران شد شلوغ

همچنین زیر جلی «سید ضیاء»

زد به فکر پست آنها پشت پا

کودتا هم کام او شیرین نکرد

این حنا هم دست او، رنگین نکرد

دید هر چه مستقیما می‌کند

ملت آنرا زود، بر هم می‌زند

مردمان از نام او، رم می‌کنند

مقصدش را زود، بر هم می‌زنند

گفت آن به تا بر آید کام من

از رهی کآنجا، نباشد نام من

اندرین ره، مدتی اندیشه کرد

تا که آخر، کار یاسی پیشه کرد

گفت جمهوری، بیارم در میان

هم از آن بر دست خود گیرم عنان

خلق جمهوری طلب را، خر کنم

زانچه کردم، بعد از این بدتر کنم

پای جمهوری، چو آمد در میان

خر شوند از رؤیتش ایرانیان

پس بریزم در بر هر یک علیق

جمله را افسار سازم، زین طریق

گر نگردد مانع من روزگار

می شوم بر گرده آنها سوار

فرق جمعی، شیره مالی می‌کنم

خمره را از شیره، خالی می‌کنم

ظاهرا جمهوری پر زرق و برق

وز تجدد هم، کله آنرا به فرق

باطنا یاسی ایران، انگلیس

خر شود بد نام و یاسی شیره لیس…



🌴براندازیم  #تيك_تاك_سرنگوني    #قیام_تنها_جوابه  

🍏# مجاهدین_خلق ایران #ایران  #  کانونهای شورشی

🌳# MaryamRajavi  # IranRegimeChange   

🌻 پیوند این بلاک  با  توئیتر BaharIran@ 7